عمق و عظمت نماز


ما هر چه درباره ي نماز بيشتر مطالعه مي كنيم بيشتر به عظمت نماز و عقب ماندگي خودمان پي مي بريم. وقتي انسان وارد مسئله نماز مي شود و آيات و آثار نماز را مي بيند ملاحظه مي كند كه نماز سكوي پرش يك مسلمان به جانب خداست و سكوي آغاز حركت ديني و اسلامي و الهي است و هر كمالي بخواهد نصيب انسان بشود، حتما و بدون ترديد بايد از نماز شروع بشود. نمازي كه معراج مؤمن تعبير شده است. «لم تقولون ما لاتفعلون»

اين نماز يك حركتي است كه مي خواهد همه حركت ها را تنظيم بكند، مي خواهد وسيله اي بشود كه تمام كارها به نتيجه برسد. «اذا قبلت قبل ما سويها و اذا ردت رد ما سويها» يعني محور همه



[ صفحه 300]



كارها نماز است اگر اين به ثمر رسيد و به نتيجه رسيد همه ي كارها به نتيجه مي رسد، اگر اين به نتيجه نرسيد هيچ كاري به نتيجه نمي رسد و اما از بس در مرحله ي ابتدايي قضيه مانده ايم، اصلا به قدم دوم و سوم نرسيده ايم هميشه بايد حرف بزنيم كه بايد نماز خواند و يا روي آداب ظاهري نماز، تكيه مي كنيم بايد به جماعت خواند بايد اول وقت خواند بايد در مسجد خواند اين چيزهاي خيلي ابتدايي كار نماز است در صورتي كه نماز مسئله اي است كه بشر را به خدا مي رساند. معراج مؤمن است. نماز عاملي است كه مي خواهد انسان را به هدف خلقت خودش برساند. خلقت را معني دار كند اين موجود انساني الهي را به ثمر برساند براي اين هدف اين مقدار كافي نيست، يعني نماز اول وقت بخوان جماعت بخوان در مسجد بخوان آداب ظاهريش را رعايت كن. همه اين كارها را هم كه انجام دهي، تا قدم دوم و سوم را بر نداري آن نتيجه را نمي گيري. [1] .

قرآن با صراحت مي فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر»، جلوي فحشاء و منكر را مي گيرد يعني نمي شود يك كسي هم نماز بخواند هم يك منكري به جا بياورد خوب وقتي آدم ببيند كه كساني نمازي به جا مي آورند و باز هم منكراتي دارند حتما بايد گفت كه اين نماز نيست ولو مسقط تكليفي باشد در حدي كه كسي را در صف تاركين نماز نبرند اين هست اما چيزي كه خدا خواسته و چيزي كه مي خواهد موتور محرك دين و احكام باشد اين نيست.

آري ترك نماز، شهوت و لذت نيست، بلكه استخفاف و بي اعتنايي به فرمان خداست و اين علت و سبب كفر اوست و به همين مطلب در روايات و وسائل الشيعه و ابواب رحمت تصريح شده است. [2] .


پاورقي

[1] صلوة الخاشعين / آيت الله شهيد دستغيب / ص 121.

[2] اركان دين / حاج شيخ علي نمازي شاهرودي / ص 53.


بازگشت