مقدمه


رفتار آدميان در همه زمينه ها تابلويي از افكار و روحيات و همه ي حالات دروني آنهاست. اصولا هيچ انساني رفتاري را از خود ظاهر نمي كند مگر اينكه در ساحت ديگري از وجود خود به سودمند بودن آن رسيده باشد. آنچه محرك رفتار آدمي است منافعي است كه انسان در راه رسيدن به آن است. منافع آدمي مي تواند مادي و يا معنوي يا هر دو باشد.

قرآن كريم كساني را كه به جاي پرستش خداوند بزرگ، به بت پرستي و دگرپرستي روي مي آورند، مذمت كرده و در استدلال به آنها مي گويد: «بت ها هيچ گونه نفع و ضرري ندارند [1] »

انسانها به طور طبيعي و فطري به چيزي كه هيچ گونه تأثيري در زندگي نداشته باشد، بي تفاوت هستند و بايد اين واقعيت را پذيرفت كه گرايش آدميان در زندگي بر خود دوستي و خود خواستن است.

انسان در ابتدا همه چيز را حتي خدا را، فرزندان و نزديكان و خانه و ثروت را براي «خود» مي خواهد و به تعبير منابع ديني انسان ها در تداوم حيات و كاميابي از لذت حيات حاضرند معشوق واقعي خود را از دست بدهند، جبلت اين سويي آدميان گواه روشني است بر اينكه همه ي آدميان تابع معشوق خود هستند و تغيير آنها در گرو تغيير و جابجايي معشوق آنهاست. و چه زيبا مولوي اين



[ صفحه 268]



حقيقت بزرگ را در يك بيت شعر بيان فرموده است.



جمله معشوق است و عاشق پرده اي

زنده معشوق است و عاشق مرده اي



«مولوي»

با توجه به مطالب گفته شده اگر بگوئيم بشريت تا زماني كه در عالم دنياست به دنبال رسيدن به منافع مادي و معنوي است و بيشتر آدميان به دين و پيامبري روي مي آورند كه شريعت و قوانين ارائه شده به نحوي از انحاء بتواند مشكلات آنها كه به طور محسوس با آن مواجه هستند حل كنند. بنابراين اگر پيامبري كه براي هدايت بشر از جانب خداوند فرستاده شده است، آموزه هاي ديني خود را به صورت كاربردي القاء نكند و آنها را هم سو با نيازهاي ملموس ارائه ندهد، آدميان به طرف چنين ديني گرايش پيدا نخواهند كرد كه تاريخ پيامبري گوياي اين مطلب است. بدين معني كه فرهنگ القاء شده از طرف انبياء به علت نوگرايي، هماهنگي با نيازهاي مردم، نجات مردم از تنگناهاي زندگي در همه عرصه ها، در هميشه تاريخ، يك فرهنگ پيشرو و مطلوب بوده و با اقبال مردم زمانه روبرو شده است. زيرا مردم بدنبال فرهنگي هستند كه بتواند آنها را به منافع مادي و معنوي برساند و موجب رسيدن به حيات واقعي و انساني را براي آنها فراهم كنند، و به رفع نيازهاي اساسي آنها كمك كند. كه اين نيازهاي اساسي انسان كه همه آدميان در رفع آنها تلاش مي كنند به چند دسته تقسيم مي شود:

دسته اول: نيازهاي جسمي «Physiological Needs»

دسته دوم: نياز به ايمني «امنيت» «Security Safety»

دسته سوم: نياز به روابط اجتماعي و محبت «Affilation, Love»

دسته چهارم: نياز به تأييد و احترام «Recognition, Esteem»

دسته پنجم: نياز به خويشتن يابي «Self Actualization» [2] .

دستيابي به نيازهاي بالا موجب ارضاء انسان و رسيدن به تعادل او خواهد شد. و اگر انسان نتواند به نيازهاي خود جواب منطقي بدهد دچار آسيب هاي فكري و روحي و رواني و نيز اجتماعي خواهد شد. دست يابي به نيازها نيازمند بستري است كه انسان بتواند همراه آن به شكوفايي همه جانبه



[ صفحه 269]



دست پيدا كند. چنين فردي دچار ناهنجاري نخواهد شد و ناهنجاري افراد ديگر نيز كمتر او را دچار تزلزل خواهند نمود. حال اگر اكثريت افراد يك جامعه بتوانند به نيازهاي خود برسند، آن جامعه از سلامت نسبي برخوردار خواهد بود. و هر چه دستيابي افراد به رفع نيازمندي هاي خود، بهتر و بيشتر و همه جانبه باشد، ميزان ناهنجاري و نابساماني رفتاري كمتر خواهد بود. در چنين حالتي آرامش حاكم بر جامعه در رفتارهاي معقول، خود را نشان خواهد داد.

حال اگر ما بپذيريم كه گستره ي رفتارهاي صادر شده از انسان به گستره ي نيازمندي هاي او بستگي تام و تمام دارد، مي توانيم اين مكانيسم را در رفتارهاي ديني جاري و ساري بدانيم، يعني هنگامي رفتارهاي ديني در يك جامعه به فراواني مطلوب مي رسد كه افراد آن جامعه با نشان دادن رفتار ديني نيازي از نيازهاي خود را رفع كنند، اما اگر انگيزه هاي رفتار ديني از بين رفت انتظار رفتار ديني نيز بي مورد خواهد بود. زيرا نوع مردم خواهان دنيا و ديني هستند كه كاربردي باشد و اگر در همه بخش ها نيست، لااقل در بخشي از زندگي چنين باشد.

در جوامعي كه نوعي «تغيير» و «سيال بودن» بر آن حاكم باشد و نيازمند واكنشي در برابر «تازگي هاست» بيشتر شاهد افول انگيزه ها و يا نمود تعارض ها هستيم. زيرا در اين جوامع مردم به دليل عدم توانايي انطباق سريع با «تغيير» در سطوح مختلف زندگي، دچار نوعي سردرگمي شده و به دنبال رها شدن از آن هستند. آهنگ رفتاري بسياري از مردم هماهنگ با آهنگ رفتاري بسياري ديگر از مردم نيست. اگر اكثريت مردم در جامعه سمت و سوي تلاش خود را در رفع نيازمندي هاي دنيايي خود قرار دهند و در جامعه نمود رفتاري پيدا كند و اين آهنگ تبديل به فرهنگ غالب گردد، در اين صورت افراد خود را هنگامي در آن جامعه همراه مي بينند كه با تغيير در هنجارهاي جامعه در رفتارهاي خود نمود تغيير رفتاري داشته باشند و اين مطلب به طور طبيعي از ناهنجار بودن در زماني تبديل به هنجار در زماني ديگر مي شود. البته اين سخن نسبت به فرهنگ حق نيز مصداق دارد، زيرا ممكن است فرهنگ غالب فرهنگ حق باشد.

به تعبير ديگر هنجارهاي حاكم بر جوامع تابع حافظه ي شخصيتي و رفتاري جوامع است. بنظر مي رسد دو كار در امحاء ناهنجاري بسيار ضروري است.

الف: شناخت حافظه ي شخصيتي و رفتاري جامعه، يعني خواسته ها و نيازهاي افراد همراه با



[ صفحه 270]



تغييرات حاصل شده در محيط و اطراف خود تغيير مي كند و افراد به دليل ناهمگوني در فرهنگ ها، استعدادها، توانايي ها، افق شخصيتي، محيط خانواده و تحصيل، تغيير خواست هاي خود را آن طور كه غريزه خود دوستي به آنها القاء مي كند ظاهر مي كنند. در كنار اين نوعي احساس نياز، از جامعه و افراد ناخودآگاه به يكديگر القاء مي شود كه در دوراني، احساس نياز به مطلبي مي كنند در حالي كه آن نياز واقعي نيست بلكه صرفا يك نوع احساس همگاني است. شناخت اين نوع احساس نيز بسيار مهم است. به نظر مي رسد جامعه ايراني با توجه به نوعي مقايسه در مظاهر ماديت و پيشرفت ظاهري با دنياي مدرن به همراه نگاهي دقيق به استعدادهاي فراوان انساني و طبيعي، دچار احساس شكست شده است. رفتاري نفع طلب به دنبال جبران كمبود شخصيت در برابر شخصيت جهاني بر رفتار و حافظه شخصيتي حاكم شده است، از طرفي عواطف ديني خود را اشباع شده ديده و در كنار آن به خواسته هاي عقل حسابگر خود مي انديشد. اين تفكر بر همه رفتارهاي افراد تأثير گذاشته و در بسياري، جايگاه رفتار ديني گم شده است.

ب: ارائه مكانيسم كارآمد در جهت كنترل و جهت دادن به تغييرات حاصل شده در حافظه رفتاري و شخصيتي جامعه با نوعي تلفيق و گزينش فرهنگ خودي با دنياي جديد.

بي شك نمي توان آهنگ تغيير را ناديده گرفت، اما مي توان به سمت و سو دادن آن انديشيد. انديشيدن مؤثر تنها در قالب سيستم هماهنگ مي تواند به ثمر برسد.

راقم اين سطور با توجه به گفته هاي بالا به اين نتيجه رسيده ام كه امروزه تبليغ دين و توصيه به اجراي احكام خداوند و از جمله مهمترين آنها نماز تنها در صورتي جواب خواهد داد كه دين به عنوان يك كل ابلاغ و به آن عمل شود. اما اگر معتقد باشيم كه مي توان تنها براي بخشي از دين اهميت خاص قائل بود، بنظر مي رسد نتيجه اي نخواهد داشت. در هر حال راهكارهاي اشاعه فرهنگ نماز به شرح زير بيان مي گردد (آن هم تنها در حد ارائه يك طرح):


پاورقي

[1] آيات 106 سوره يونس، 66 انبياء، 71 انعام، 12 حج، 18 يونس، 55 فرقان، به اين مطالب اشاره دارد.

[2] آناتومي جامعه ص 69- 41.


بازگشت