مقدمه


از جمله ويژگي هاي دنيا جديد اين است كه بشر به منابع و روش هاي متعدد و متنوعي از معرفت دست يافته است. اين ويژگي با همه جهات پسنديده اي كه داراست و نمونه اي از فوايدش اين است كه چشم انسان را بر حقايقي جديد گشوده است و دامنه اطلاعات وي را بسيار گسترش داده است، ليكن از جهاتي براي انسان مشكل آفرين نيز شده است به طوري كه همين تنوع روش هاي جديد كسب معرفت، موجب شك و ترديد و تعارض در درون وي و ميان محصولات اين منابع شده است.

به عبارت ديگر حقيقت اين است كه اگر انسان در دوران كودكي و جواني خويش (دوران گذشته و محروم از امكانات علمي جديد) تنها از يك يا دو منبع معرفتي خاص بهره مند و سيراب مي گشته و احساس غرور و شادماني مي كرده است. ليكن انسان جديد با توجه به تجربيات و تلاش هاي طاقت فرسا، در راه رسيدن به حقيقت و كشف جهان خارج، به منابع و ابزارها و اعمال روش هاي ديگر در عرصه مطالعه و تحقيق درباره انسان، جهان، طبيعت، تاريخ و جامعه دست يازيده است. اين تعدد منابع و روش هاي تحقيق و جستجو چه بسا سبب پيدايش تعارض، تخالف و تكثر در يافته ها و نتايج مطالعات و تحقيقات وي شده و سبب پيدايش برخي ترديدها و سؤالات و سردرگمي هاي تازه اي براي او گرديده است.

بنابراين براي انسان امروزي يكي از مهمترين و جدي ترين دغدغه هايش اين است كه در مواجهه



[ صفحه 242]



با انبوه اطلاعات و يافته ها چگونه بتواند بين نتايج معتبر و مسلم ناشي از مطالعه روشمند اين منابع سازگاري و هماهنگي ايجاد نمايد، به طوري كه تمام اين اطلاعات و معلومات در يك نظام منسجم و خالي از هر گونه تناقض دروني تعبير و تفسير واحد و منسجمي را از همه واقعيات و تجارب بشري در اختيار ما قرار دهد.

و با اين حال، تلاش براي رسيدن به وحدت در انديشه، هنگامي صورت مي پذيرد كه يكي از اعتقادات غيرقابل انكار اديان توحيدي اين است كه خداوند آفريدگار همه چيز است؛ زيرا او هم نگارنده كتاب تكويني طبيعت است، هم فرستنده و تنظيم كننده كتاب تدويني وحي و هم پديدآورنده قوه دروني عقل. بنابراين عقل، وحي و طبيعت همه مخلوق او هستند و خداوند به ميزاني كه در كتاب تشريع متجلي شده است، به همان ميزان در كتاب تكوين جلوه كرده است و چون سرچشمه هاي معرفت، همه از يك مبدأ حكيم ناشي مي شوند، پس نمي توانند با يكديگر متعارض باشند.

اعتقاد پيشين به عصمت و قداست كتاب وحي، اتقان صنع خداوند در طبيعت و حكمت و علم مطلق و خطاناپذيري نگارنده اين دو كتاب (خداوند)، ما را بر آن داشته تا درصدد دستيابي به يك تحليل واحد و منسجم از علم، عقل و دين برآمده و آنها را به گونه اي بكار بريم تا با منبع ديگر در تعارض نيافتند و در صورت وقوع تعارض، آن را ظاهري (و غير واقعي) به شمار آورده كه از خطاي در فهم درست و روشمند يكي از منابع، كه همان خالق هستي مي باشد حاصل مي گردد كه نمود اين ارتباط در «نماز» متجلي شده است.

بنابراين نماز مي تواند نمادي براي حل تعارض هاي علم و دين باشد و به جاي اينكه دين در مقابل علم قرار گيرد آن دو را همسو نمايد و بين آنها وحدت ايجاد كند.


بازگشت