هنر و نيايش متعالي


در ابتداي گفتار اين نكته را نيز بايد در نظر داشته باشيم كه برخلاف باور برخي، عرفان يك پديده ي وارداتي از فرهنگهاي ديگر نيست، و در طول تاريخ تمدن اسلامي گذشته از حوزه ي ادبيات، نابترين جلوه هاي آن، به دست هنرمندان مسلمان با تأمل در متن دين عرضه شده است. به تعبيري اين خاصيت متن مقدس كلام الهي است كه زايش هنري را موجب مي شود. «اعجاز اسلام كه همان كلام خداست، كه بي واسطه در قرآن و تلاوت آن در نماز موجب مي شود كه فعليت يابد و اين البته موضع شمايل شكني اسلام را به درستي روشن مي كند: كلام خدا بايد به شكل لفظ و بيان باقي بماند و به همين نحو- نظير عمل خلاق پروردگار- آني و مجرد از ماده باشد. بدين گونه قدرت تذكارش به صورت ناب محفوظ مي ماند. بي آنكه معروض فرسايشي گردد كه از ماده قابل لمس به طبيعت هنرهاي تجسمي و به اشكال آنها كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود، راه يابد. آن كلام چون در زمان تجلي يافته و نه در فضا و در مكان، از خرابي و فسادي كه اشياء در فضا و مكان بر اثر تصرف زمان مي پذيرند، مصون مي ماند» [1] از اين رو «نكته اساسي كه در هنر اسلامي بايد بدان توجه كرد عبارت است از توحيد اولين آثار اين تلقي، تفكر تنزيهي و توجه عميق به مراتب تجليات است، كه با كمك آن هنرمند مسلمان از كثرات مي گذرد تا به وحدت نايل آيد. تفكر توحيدي در معماري مساجد تجلي تام و تمام پيدا مي كند. طرحهاي هندسي كه به نحو بارزي وحدت در كثرت و كثرت در وحدت را نمايش مي دهند، همراه با نقوش اسليمي كه نقش ظاهري گياهي دارند، فاقد تعينات نازل ذي جان بوده و با رجوع به عالم توحيد آدمي را به فقر ذاتي خويش آشنا مي كنند» [2] .

براي فهم بهتر رابطه ها بايد تعريفي هر چند اجمالي و ناقص نيز از هنرمند به عنوان عنصري كه برجسته ترين ويژگي او خلاقيت است، داشته باشيم. از آنجا كه هنرمند در مسير آفرينش هنري به وفور از انتزاعات ذهني در كنار تجربه هاي خود بهره مي برد، اصولا نظريه پرداز و مفهوم گرا تلقي مي شود. بر اين اساس او حتي به عنوان پيشاهنگ فرهنگي جامعه مي تواند حساسيت ويژه اي نسبت به كليه امور از جمله مفاهيم مذهبي ابراز دارد. با بسط اين تعريف مي توان چنين بيان داشت



[ صفحه 223]



كه هنرمند به دليل برخورداري از دو بينش توأمان، هم با امور واقعي (عالم شهادت) و هم با امور تخيلي و ماورايي (عالم غيب و ملكوت) كاملتر از ديگر اشخاص ارتباط پيدا مي كند. نزد او «مفهوم سازي، ساختماني انتزاعي براي شناختن امري واقعي است كه با گزينش همراه است. يعني به همه ي وجوه واقعيت موردنظر توجه نشده و تنها به آنچه ماهيت اصلي پديده را بيان مي كند توجه مي شود. مفاهيم نيز بر دو قسم اند: مفاهيم عملي مجزا كه به طور تجربي و براساس مشاهدات مستقيم و با اطلاعات جمع آوري شده ساخته مي شود و مفاهيم دستگاهي كه از راه استدلال انتزاعي ساخته مي شود، و گسيختگي آن از پيشداوريها بيشتر است.» [3] بنابر آنچه گفته شد هنرمند اصولا گزينش گر، خلاق و ابداع كننده است. او قالبها و قواعد مرسوم را مي پذيرد، اما با بينشي شهودي آنها را آگاهانه تغيير مي دهد، و در اين مسير غالبا از هر دو حوزه ي تجربه و انتزاع به خوبي بهره مي برد. بدين ترتيب از ابتدا بديهي است كه ارتقاء بينش معنوي نزد هنرمندان مي تواند كاملا متفاوت و پررنگتر از ديگر طبقات اجتماعي باشد. به عنوان شاهد مثال «ذوق و قريحه ي هندسي كه وجودش چنين قدرتمندانه در هنر اسلامي اثبات و تأييد مي شود، مستقيما از صورت تأمل نظري كه اسلام بدان التفات دارد و انتزاعي است و نه اساطيري مي تراود و البته در اين نظام بصري رمز بهتري براي بيان غموض دروني احديت، ابدا وجود ندارد [4]

بنابراين هنگامي كه از هنر اسلامي سخن به ميان مي آيد، هرگز به مخيله هيچ يك از مخاطبان آن خطور نمي كند كه اين هنر از شريعت شناسي، يقين، اخلاص، ذكر، آيه شناسي، شهود، سمع و بصر، و نحوه ي بيان و خلق خاص موجود در اثر، تهي باشد. اين امر معطوف به اين حقيقت است كه «اسلام عبارت است از شريعت و حقيقت و طريقت و همچنين واجد علوم بسياري با سرشت فقهي و كلامي و فلسفي و باطني. بدون دو منبع و سرچشمه اساسي يعني قرآن و بركت نبوي، هنر اسلامي وجود نمي يافت. هنر اسلامي نتيجه ي تجلي توحيد در ساحت كثرت است. و به شيوه اي ناپيدا منعكس كننده احديت به شمار مي رود. و هنر اسلامي مي تواند اساس ذكر احد قرار گيرد، از آن روست كه اين هنر با وجود مصنوع انسان بودن، از الهام و حكمتي فوق فردي گرفته مي شود كه به



[ صفحه 224]



حقيقت در نهايت از خدا مي آيد [5]

در جاي خود از استعداد هنري نيز مي توان به عنوان تصفيه ي روح و پالايش ديدگاه شخص براي رسيدن به مراتب والاي روحاني و صفات ارزشي ناب تعبير كرد و از آنجا كه هر دو طريق عبادت و هنر، راهي به سوي كمال معنوي مي گشايند، در هر دو حوزه اشخاص، به خود آگاهي و معرفت نزديك مي شوند. رابطه ي وجدآميز و رازآموزانه ي هنر و نيايش كه هر دو به يك منبع واحد يعني احديت مي رسند، بسيار تغزلي تر و در عين حال پيچيده تر از آن است كه بتوان در اين مختصر آن را تبيين كرد. به تعبيري حتي «اگر اين قضيه ريشه گيري صحيح شود به پديده خودآگاهي (علم حضوري) خواهيم رسيد كه اسرارآميزترين پديده ي رواني است كه در آن ادراك كننده عين ادراك شونده مي باشد» [6] بنابراين بيجا نخواهد بود اگر به طور اجمال پاره اي از تشابهات اين دو حوزه را براي فهم بهتر مطالب آتي در نظر آوريم. اگر به عنوان يك چهارچوب كلي، پيشاپيش در نظر داشته باشيم كه هنر با زيبايي، و آرمانهاي معقول با نيايش، رابطه اي لاينفك دارند، اشاره ي فهرست وار به مطالب با لحاظ گستردگي موارد، كفايت مي كند.


پاورقي

[1] هنر مقدس، ص 149.

[2] حكمت معنوي و ساخت هنر، ص 196.

[3] روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص 144.

[4] هنر مقدس، ص 137.

[5] روزنامه ي اطلاعات، ش 22205، ص 6.

[6] زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، ص 15.


بازگشت