التقاط؛ خطرناك ترين آسيب مربوط به جنبش هاي اصلاح اجتماعي


آفاتي كه مي تواند جنبش هاي اصلاحي را تهديد نمايد در سه ناحيه تئوريك، عملي و نظارتي رخ مي نمايد كه به طور اجمال آسيب هاي تئوريك مي تواند شامل عدم توان نظري (نقص تئوريك)، التقاط و تحجر و ضعف برنامه ريزي (بي توجهي به بستر وضع موجود، عدم تشخيص صحيح اهداف، اولويت بندي غير صحيح و...) باشد.

آسيب هايي كه جنبش هاي اجتماعي در ميدان عمل با آن مواجهند مواردي است از قبيل: منافات عملكرد با نظريه اصلاحي، عدم توانايي جنبش در ايجاد تحرك اجتماعي، ايجاد موانع يا نبود مقتضيات در حركت اصلاحي، تندروي ها، كندروي ها، جهش نامعقول يا انجام مراحل زائد در برنامه ي اصلاحي و... آسيب هاي مربوط به بعد نظارتي در ابعاد نظري و عملي مي تواند از قبيل: نداشتن معيار كنترل مراحل حركت اصلاحي، عدم حساسيت مردم نسبت به انحراف حركت و... باشد.

آسيب هاي فوق الذكر هر كدام مي تواند چالشي جدي را فراروي حركت اصلاحي قرار دهد ولي خطر هيچ كدام به اندازه خطر التقاط نيست. مادي گري خواه در چهره ليبراليسم يا ماركسيسم، و مكاتب الحادي ديگر تا زماني كه به صورت يك انديشه مطرحند نه تنها خطري براي بينش اسلامي ندارند بلكه طرح روشن و شفاف آنها در حوزه تخصصي و به صورت مستدل، حقانيت مكتب اسلام را نمايان تر مي سازد ولي اشكال زماني پيش مي آيد كه به اسم اسلام، تفكر مادي را ترويج كنند و تفكر



[ صفحه 183]



الحادي را در پوسته اي از اسلام عرضه كنند؛ مشابه كاري كه گروه هاي ماركسيستي و ملي گرا بر سر فرهنگ اسلامي در اين كشور آوردند كه البته تلاش ها و روشنگري هاي حضرت امام (ره)، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، مقام معظم رهبري و ديگران در آن زمان حيله ي اين دسيسه بازان را افشا نمود.

شهيد مطهري در قسمتي از مقدمه مهم كتاب علل گرايش به ماديگري مي نويسد:

«انديشه هاي مادي در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن اسلامي سابقه طولاني دارد... با آنكه انديشه هاي مادي همواره در محافل علمي و غيرعلمي مطرح بود، اين انديشه ها طرفداراني از انديشمندان واقعي به دست نياورد... كاملا مشهود است كه ماترياليست هاي ايران در برابر الهيون پاسخي ندارند و جز تكرار همان سخنان هميشگي كاري از آنها ساخته نيست. آنان ترجيح مي دهند كه خود را درگير اين مسائل نكنند و همان روش «سراسر تبليغي» را كه با آن آشنا هستيم ادامه دهند.» [1] .

ايشان پس از بيان اين مطالب به دو مصداق «روش سراسر تبليغي» ماترياليست هاي بي منطق اشاره مي كند. يكي به تحريف شخصيت هايي چون حافظ و حلاج و تحليل مادي از ايشان و ديگري تحريف و تفسير به رأي قرآن كه همان حركت التقاطي است. ايشان مي نويسد:

«... اصل اين طرح و نيرنگ چيز تازه اي نيست؛ طرحي است كه كارل ماركس براي ريشه كن كردن دين از اذهان توده هاي معتقد در صد سال پيش داده است. طرح ماركس اين است كه براي مبارزه با مذهب در ميان توده معتقد بايد از خود مذهب عليه مذهب استفاده كرد؛ به اين صورت كه مفاهيم مذهبي از محتواي معنوي و اصلي خود تخليه و از محتواي مادي پر شود تا توده، مذهب را به صورت مكتبي مادي دريابند. پس از اين مرحله، دور افكندن پوسته ظاهري آسان است... مطالعه نوشته هاي به اصطلاح تفسيري كه در يكي دو سال اخير منتشر شده و مي شود، ترديدي باقي نمي گذارد كه توطئه عظيمي در كار است در اينكه چنين توطئه اي از طرف ضد مذهبي ها براي كوبيدن مذهب در كار است من ترديد ندارم...» [2] .



[ صفحه 184]



آري، اين هشدار شهيد مطهري نسبت به خطر التقاط را بايد جدي گرفت، با آنكه تفسيرهاي ماركسيستي از اسلام در مواجهه با روشنگري هاي متفكرين با شكست مواجه گرديد؛ ولي تنها اين خط انحراف، انقلاب اسلامي ما را بلكه اسلام را تهديد نمي كرد و تفسيرهاي ليبراليستي از قرآن كريم هم در آن سال ها رواج يافته بود.

حضرت امام (ره) در 30 / 11 / 66 در نامه اي به وزير كشور وقت نسبت به خطر نهضت آزادي هشدار مي دهد كه:

«نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانونگذاري يا قضايي را ندارد؛ و ضرر آنها به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروه هاي ديگر، حتي منافقين، اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.» [3] .

و امروز ما با موجي عظيم مواجهيم كه به لحاظ تاريخي متصل به همان جريان مي باشد ولي بسيار حساب شده تر و عميق تر در پي نفوذ به مباني فكري- اعتقادي جامعه اسلامي ما (با افراد ظاهرالصلاح و سخنان به ظاهر اسلامي) هستند و قصد دارند در پوشش اسلامي مباني فكري- اجتماعي ماترياليسم و ليبراليسم (به خصوص شاخه سياسي آن يعني دموكراسي) را به اسم اسلام القاء كنند؛ با الفاظي چون پلوراليسم (تكثرگرايي)، دموكراسي، احزاب چپ و راست، سنتي و مدرن، پوپوليسم، محافظه كاري، راديكال و...

براي اين كار از شگردهاي مختلف استفاده مي نمايند تا ضمن فرار از منطق و استدلال در مواجهه با اصول گرايان به «شيوه سراسر تبليغي» و با استفاده از قالب هاي تنگ تقسيم بندي هاي غربي، مخالفان خود را در هر بعدي، با انگي خارج كنند؛ ولي خطرناك تر از همه حركتي است كه بنيان اين



[ صفحه 185]



توطئه را تاكنون سامان داده؛ و آن تئوريزه كردن تفسير به رأي با عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت است (كه نتيجه اش خالي كردن دين از هر گونه محتواي قبلي و ضرورت تفسير قرآن بر مبناي پيش فرض هاي ذهني است.) و دنباله اين حركت نيز پلوراليسم ديني معرفتي و فرهنگي و اعتقادي مي باشد (با اين لازمه كه هيچ دين يا فرهنگ يا معرفتي نمي تواند حق محض باشد) و اين تفكر در عمل به پلوراليسم اجتماعي و شاخه هاي سياسي، اقتصادي و... آن مي انجامد.

صرف نظر از تعارض هاي دروني اين تئوري، قدر متيقن اين است كه محتواي اين كلمات، پرده از تفكرات التقاطي «انحراف فكري به سمت ليبراليسم» توسط قائل آن برمي دارد و تأمل زيادي براي اين پرده برداري لازم نيست؛ چرا كه اين تئوري پرداز در پيامي به كنگره مرحوم شريعتي پرده از انحراف فكري خود برمي دارد كه:

«آنان كه گمان مي كردند با گرفتن فرمان ماشين حكومت و اجراي احكام فقهي، مي توانند گره از كار فرو بسته اين قوم بگشايند، امروز بايد دريافته باشند كه اين رؤيايي بي تعبير است. ما تا فقر تئوريك خود را درمان نكنيم، به گشودن هيچ گرهي توفيق نخواهيم يافت، با تئوري هاي سياسي و اخلاقي و فقهي كهن، به جنگ دشواري هاي نوين نمي توان رفت.» [4] .

ايشان ضمن ابراز ناكارآمدي معارف ديني كهن، درمان فقر تئوريك كشور را در قالب تحليل شخصيت مرحوم شريعتي چنين بيان مي كند: «وي كه از پنجره مفاهيم مدرن به درون مايه سنت ديني مي نگريست، مي كوشيد تا با تصفيه و استخراج و پالايش پيرامون انديشه هاي كهن، قرائتي نوين و امروزي از آنها عرضه كند و براي عملي و نظري جامعه ديني خود برونشويي نشان دهد.» [5] .

در كنگره مرحوم شريعتي كه با پيام اين شخص افتتاح گرديد، يكي از روحانيان نمايان نيز همين مطالب را در شاخه فلسفه سياسي ليبراليسم (دموكراسي) چنين اظهار مي دارد: «تفكر ديني براي بقا و دوام، نيازمند بازسازي است.» [6] و «منظور از مردم سالاري ديني، (منظور) ديني است كه با مردم سالاري سر آشتي دارد و سازگار است.» [7] .



[ صفحه 186]



دقت كنيد «ديني كه با مردم سالاري سر آشتي دارد»، با مردم سالاري كه با دين سر آشتي داشته باشد متفاوت است با عبارت اول همان پالايش دين با مباني غربي است.

حقيقت آن است كه عده اي با سوء استفاده از فضاي سياسي كشور و تمايل مردم به اصلاحات در درون كشور، با اين چنين القائاتي قصد انحراف اين حركت را دارند و مي كوشند كه در پوشش اصلاحات و با سوء استفاده از دين و اعتقادات مردم افكار منحرف را در پوشش اسلامي عرضه كنند. لذا به لحاظ انحراف در جهت گيري اصلاحات به سوي انديشه هاي ليبراليستي، هم مبناي تئوريك ايشان و هم نظام عملياتي كه بيشتر در بعد سياسي بر مبناي پلوراليسم سياسي و با بهانه گريز از پوپوليسم بنا كرده اند، دچار خدشه جدي مي شود، هر چند مدعي اصلاح طلبي باشند كه قرآن مي فرمايد:

«و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون. ألا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون.» [8] .

به لحاظ اهميت اين بحث، با گلچيني از كلام شهيد مطهري در باب آفات نهضت كه ما را با آسيب شناسي نهضت هاي اصلاحي و شناخت مدعيان اصلاحات بيشتر آشنا مي كند، اين بخش را به پايان مي بريم.

1- «نفوذ انديشه هاي بيگانه... انديشه هاي بيگانه از دو طريق نفوذ مي كنند يكي از طريق دشمنان؛ هنگامي كه يك نهضت اجتماعي اوج مي گيرد و جاذبه پيدا مي كند و مكتب هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد... [9] ديگر از طريق دوستان و پيروان... (كه) به علت ناآشنايي درست با مكتب، مجذوب يك سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه مي گردند و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات را رنگ مكتب مي دهند و عرضه مي نمايند... [10] امروز كه نهضت اسلامي ايران اوج گرفته و مكتب ها و «ايسم ها» را تحت الشعاع قرار داده است، هر دو جريان را مشاهده مي كنيم... من به عنوان يك فرد مسئول به مسئوليت الهي به رهبران عظيم الشأن نهضت اسلامي كه براي همه شان احترام فراوان



[ صفحه 187]



قائلم هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي كنم كه نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارك اسلامي اعم از آنكه از روي سوء نيت و يا عدم سوء نيت صورت گيرد، خطري است كه كيان اسلام را تهديد مي كند.

2- تجددگرايي افراطي پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هر كاري خالي از دشواري نيست... برخي آنچنان «عوام زده» هستند كه تنها معيارشان سليقه ي عوام است و عوام هم گذشته گرا بوده، به حال و آينده كاري ندارند، برخي ديگر كه به مسائل روز توجه دارند و درباره آينده مي انديشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند، سليقه ي روز را معيار قرار مي دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جاي آنكه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند... به هر حال تجددگرايي افراطي- كه هم در شيعه وجود داشته و دارد و هم در سني- و در حقيقت عبارت است از آراستن به آنچه از اسلام نيست، و پيراستن آن از آنچه از اسلام هست، بمنظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن، آفت بزرگي براي نهضت است و وظيفه رهبري نهضت است كه جلو آن را بگيرد.

3- ناتمام گذاشتن [نهضت در مرحله ي نفي]

4- رخنه فرصت طلبان... مي گويند: «انقلاب فرزند خور است» گويي خاصيت انقلاب اين است كه همين كه به نتيجه رسيد فرزندان خود را يك يك نابود سازد. ولي انقلاب فرزند خور نيست. غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد... نهضت را اصلاح طلب آغاز مي كند نه فرصت طلب و همچنين آن را اصلاح طلب مؤمن به اهداف نهضت مي تواند برساند فرصت طلب كه در پي منافع خويش است.

5- ابهام در طرح هاي آينده

6- ششمين آفتي كه يك نهضت خدايي را تهديد مي كند از نوع معني است: از نوع تغيير جهت دادن انديشه ها است، از نوع انحراف يافتن مسير نيت ها است. نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي خدا ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه غيرخدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شاملش گردد.» [11] .



[ صفحه 188]




پاورقي

[1] علل گرايش به ماديگري- صفحه 13 و 14.

[2] همان- شهيد مطهري به واسطه نوشتن اين مقاله و افشاي چهره نفاق به شهادت رسيدند. (پاورقي).

[3] صحيفه امام- جلد 20- صفحه 481- به نقل از آسيب شناسي انقلاب اسلامي از نگاه امام (ره)- صفحه 106.

[4] روزنامه توسعه، 29 خرداد 80، صفحه يك.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] بقره / 11 و 12.

[9] از قرائن كلام شهيد مطهري پيداست كه مصداق بارز گروه اول در آن زمان، نئوماركسيست هاي اسلامي اند. (نويسنده).

[10] از قرائن كلام شهيد مطهري پيداست كه مصداق بارز گروه دوم، گروهك نهضت به اصطلاح آزادي است كه در رأس ايشان مهندس بازرگان چنين تفكراتي داشت و قبلا هم كلامي از امام راحل در اين مورد نقل كرديم. (نويسنده).

[11] نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير- صفحه 89 تا 103.


بازگشت