دانشجو و پيشينه هاي مؤثر در تربيت ديني


زندگي جريان مداوم و پيوسته است و هر دوره نيز ويژگي هاي مخصوص به خود را دارد اما بعضي از مقاطع عمر انسان جنبه پايداري و تمهيد مقدمات براي كيفيت بروز ويژگي هاي دوره بعد را دارا مي باشد كه بدون گذر موفقيت آميز از آنها استفاده مناسب و هدفمند از زندگي حاصل نخواهد شد. دوره كودكي يكي از دوره هاي زندگي است كه جنبه مقدماتي و آماده سازي دارد. توجه و به كارگيري همه عوامل مؤثر در تربيت جسمي- عقلاني و رواني زيرساخت مطمئن ايجاد مي كند به نحوي كه كودك به آساني و با كمترين مشكل وارد دنياي نوجواني شود. اگر چه عدم بهره برداري صحيح از هر يك از نقاط جريان زندگي به چگونگي عملكرد مجموعه جريان حركت در مسير رشد و تعالي ضربه خواهد زد، ليكن تأثير همه آن به يك اندازه و ميزان نيست، بلكه گذرگاه ها يا نقاط عطفي وجود دارند كه اهميت ويژه دارند. دوره نوجواني در ميان تمام دوره هاي مربوط به زندگي انسان، شاخص تر، مهم تر و قابل توجه تر است. آنچه بعدها به دست مي آيد و يا از كف مي رود نتيجه توجه و يا بي توجهي به اين دوره حساس از زندگي است. [1] .

بسياري از جوانان در گذر از پيشينه هاي ياد شده نارسايي در تربيت ديني را تجربه كرده اند، يعني اينكه با داشتن محتواي غني و قوي، آموزه هاي ديني ما در قالب هاي ضعيف و ناكارآمد ارائه شده و در نتيجه آگاهي هاي مذهبي و باورهاي ديني سطحي بوده و شناخت مدار و دقيق نيست و يكپارچگي و روابط منطقي ابعاد شناختي و بعد احساس و نگرش را در سازماندهي نظام ارزشي خود به دست نياورده اند. دانشجو نيز در واقع جواني است كه دوره هاي حساس و سرنوشت ساز خود را تا قبل از ورود به دانشگاه تحت تأثير كاركردهاي تربيتي خانواده، نهاد آموزشي و رسانه ها و ساير عوامل اجتماعي سپري كرده و نتيجه اين تأثيرپذيري در بازسازي و سامان دهي نظام ارزش هايش تبلور مي يابد.



[ صفحه 152]



امروزه تحولات خانواده صرف نظر از توسعه در ابعاد كاركرد و كيفيت ايفاي نقش، آسيب هايي را نيز براي نهاد خانواده دامن زده است: تفاوت در نظام ارزشي والدين و فرزندان، كاهش پايبندي اعضاي خانواده به ارزش هاي خانوادگي، كاهش كاركردهاي تربيتي، تغيير در مناسبات و دوستي هاي متعارف به خصوص در بين جوانان و نوجوانان و افزايش ناسازگاري هاي خانوادگي از جمله مسائل نهاد خانواده است كه در زمره عوامل مهم آسيب پذيري فرزندان به خصوص نسل جوان به شمار مي روند. (عصاره 1379). تجزيه و تحليل وضعيت گرايش جوانان به ارزش هاي مذهبي و كيفيت رفتارهايشان، آنان را از حيث باورمندي و نوسان هاي روحي و گرايشات در سه دسته معتقدان، جوانان اعتقاد گريز، و جوانان متزلزل قرار داده است (فنايي 1377).

«جوانان معتقد از پيشينه اي با پوشش شناخت مدار مذهبي برخوردارند كه همراه با نگرش آگاهانه، اكنون، توانايي تجسم چشم انداز آينده، عوامل شكل گيري انگيزه هاي فردي و اجتماعي را به صورتي خود انگيخته دارند. درست بيني، درست انديشي، به كارگيري ابزار درست در راستاي هدف گيري، ياري جويي از شناخت انديشان اجتماعي و خانوادگي از ويژگي هاي آشكار اين گروه است» [2] .

جوانان اعتقاد گريز در برگيرنده ي جواناني است كه به دليل نابساماني هاي موجود در محيط خانوادگي، آموزشي و اجتماعي از يك سو و نبود پرورش و آموزش درست، برخوردار نبودن از ديدگاه هاي انديشه اي و شناختي، برخورداري از امكانات مالي و رفاهي مهار نشده، اثرپذيري از تجددگرايي و رفاه زدگي، تهيدستي فرهنگي و شناختي در مقوله هاي گوناگون، خودشيفتگي ناشي از پوچ گرايي فرهنگ خانواده و گروه همسالان، خودباختگي اعتقادي و انديشه، پذيرش ضد ارزش هاي طبقه اي و نابهنجاري هاي ديگر، بر گريبان جامعه و خانواده در آويخته اند، اينان همواره در تعليق فكري، روحي و شخصيتي و رفتاري، بي آنكه ارزش زمان را دريافته باشند، صرفا رفاه پسندي خويش را معيار سرزنش طبقات اجتماعي جامعه مي دانند. [3] .

جوانان متزلزل در طبقه هاي اجتماعي بالا، متوسط، پايين وجود دارند، صاحب نظران باورمندي مذهبي آنان را نشأت گرفته از شرايط محيط خانه مي دانند، اگر چه با برخي از ارزش ها و اخلاقيات و معتقدات آشنايي دارند، اما آگاهي آنان معرفت نظام يافته نيست، بلكه نقل قول ها، قصه ها و گفته هاي



[ صفحه 153]



خانگي است كه با خرافات عجين شده و در رويارويي با عوامل پيراموني و جريانات فكري و تحليل هاي شخصيت هايي داشته باشند و آن را كاري بيهوده و بي نتيجه و ناسازگار با پيامدهاي علمي او بدانند، بي گمان آثار نامطلوبي در روحيه جوان بر جاي مي گذارد كه سنجه اي براي ايستادگي دوباره در برابر ارزش ها خواهد بود.

ب: ناسازگاري هاي گفتار و كردار: وجود حالت دوگانگي انديشيدن به دليل پيدايش دگرگوني هاي ذهني در جوان، همزمان، رويارويي با تناقض ها و تضادهاي گفتاري والدين موجب گسستن رشته هاي وابستگي اعتقادي مي شود. بسياري از بزرگسالان اين گونه خانواده ها، خود نيز دچار فرافكني رفتاري از راه توجيه و بكارگيري آن به عنوان ابزار گريز از آگاهي هاي سطحي و علم زدگي مي شوند. در اين حالت ابزار توجيه، به عاملي سيستماتيك براي توسل به اصالت عقل، اصالت انسان، بي نيازي ذات باري تعالي، بي خبري از آن جهان، خودگريزي، شيوه برخورد با تعارف ها و ناسازي ها و سرانجام، خودفتوايي تبديل مي شود.» [4] .


پاورقي

[1] ماهنامه تربيت، آذر ماه 78، صفحه 25.

[2] نماز و زندگي (مقالات برگزيده اجلاس هشتم)، صفحه 171.

[3] همان، صفحه 172.

[4] همان، صفحه 175.


بازگشت