عدم مقايسه نوجوان با ديگران


هرگز تواناييها و ناتواني هاي نوجوان را با ديگران مقايسه نكنيم، زيرا مجموعه عواملي كه موجب شكل گيري رفتار يك فرد مي شود، با فرد ديگر، متفاوت است. يعني از بدو انعقاد نطفه در شكم مادر تا زمان حيات كودك و نوجوان، برفرايند رشد او عوامل بسياري تأثير مي گذارد. حتي فرزند را نبايد با خواهر و برادرش مقايسه كرد، جوان از غرور خاصي برخوردار است و نزد همسالان آبرو و احترام دارد. هنگامي كه والدين او را با ديگري مقايسه مي كنند در واقع به او بي احترامي روا مي دارند و غرور وي را مي شكنند، تواناييهاي او را ناديده مي گيرند در مقابل ناتوانايي هايش را به رخش مي كشند، لذا بايد به اصل تفاوتهاي فردي در روان شناسي كه اصلي مهم است، توجه كافي و وافي داشت.

در اين صورت است كه او تمام نصايح ما را كه مطمئن است از روي خيرخواهي است مي پذيرد و الگوهاي تربيتي ما را سرمشق خود قرار مي دهد، اعم از اينكه اين الگوها و معيارها اخلاقي باشد يا ديني، كه البته تربيت ديني همان تربيت اخلاقي هم هست، چونكه صد آمد نود هم پيش ماست. به هر حال فراموش نكنيم كه قهر و غلبه راه صحيح تربيت ديني نيست، به زور و قدرت و هيبت مي توان بشر را مقهور كرد، ولي نمي توان انسان ساخت، قهر و غضب ممكن است



[ صفحه 151]



ظاهر نوجوان را منظم كند، لكن باطن وي را تهذيب نمي كند و نور معنا نمي بخشد.

در خاتمه چند نكته مهم را يادآور شويم و آن اينكه با تأسف فراوان بايد گفت:

بسياري از والدين بيش از دانش آموزان نيازمند كلاس تربيتي هستند، بيشترين مشكلات مدرسه هم از دانش آموز نيست.

پدر و مادر بايد بداند كه قلب نوجوان يا كودك تحقير شده، بمبي است كه فردا منفجر مي شود.

اگر بخواهيم كودكانمان، فرزندانمان به باور ديني برسند بايد خود را اصلاح كنيم؛ بايد ابتدا خود را باور كنيم.

اگر پدر و مادري باغبان بذر افشان مزرعه قلبهاي فرزندان و سرپناه سرگرداني نسل امروز باشند، اين سالكان ساده و بي ريا و اين ره پويان بي ادعا نيز عاشقانه مي كوشند و صادقانه در بارگاه نماز مي ايستند و عارفانه دين را باور مي كنند.

فراموش نكنيم كه پيچيده ترين و آخرين يافته هاي پزشكي در قلمرو «جسم» انسان است، شناخت جهان بي كران و بي مرز «مغز» و «روح» انسان، دشوارتر و خطيرتر است و تنها كسي مي تواند متخصص «مغز و روح» باشد كه مدرك فارغ التحصيلي اش را خدا امضاء كرده باشد.

گو اينكه بار تربيت و برنامه پرورش ديني براي زندگي در اين عصر به مراتب سنگين تر و جان فرساتر از گذشته است. غرب باوران شاه بيت انقلاب انسان سازي را در اين مي دانند كه حداكثر آزادي به فرد داده مي شود و در پرتو



[ صفحه 152]



آن توفيقات علمي و صنعتي و اقتصادي نصيب بشر شود. اين همه تحقيقاتي كه در رشته هاي گوناگون علوم تربيتي شده و مي شود و اين همه كوششي كه براي شناخت معجزات وجود آدمي كرده و مي كنند براي اين است كه انسان را كه به خود لقب اشرف مخلوقات داده است، به بهترين وجهي بار بياورند.

دانش انسان شناسي كه باب اول از كتاب انسان سازي است يكي از پيشرفته ترين و موفقترين دانشهاي اين روزگار است، اما آيا در تربيت اخلاقي اين نسل هم موفق بوده است؟

آيا گرداندن جهاني به اين عظمت و برقراري ارتباطي روشن ميان مردم اين عصر جز در سايه «تربيت ديني» كه برنامه اش را خداي متعال مقرر فرموده است، مقدور است؟

آري وجود نظامي كه براي بهره برداري از وسايل زندگي وضع شده و بايد آنها را نوعي آموزش شناخت با تربيت انسان، به ويژه تربيت ديني، در خدمت انسان به انسان كه امري معنوي است، فرق بسيار دارد.

كسي منكر نيست و نمي تواند باشد كه اگر نظم و قرار و ترتيبي در گرداندن كارها نبود يا نباشد، جهاني به شلوغي اين عصر اداره نمي شود، لكن اين نظم ها و قرارها و ترتيب ها با آن تربيت معنوي و به زعم ما «تربيت ديني» كه به حق بايد در يك جامعه وجود داشته باشد، تفاوت زيادي دارد.

حقيقت اين است كه دستگاههاي پرورشي در پنجه ي اقتصاد و تكنيك بي اخلاق اين عصر گرفتارند، به همين لحاظ انسان اين عصر آن چنان ساخته مي شود كه به درد خدمت به اقتصاد و يا خدمتگزاري به تكنولوژي اين قرن بخورد، و در ركاب سرمايه و ماديات بدود.



[ صفحه 153]



البته انسان است، اما نه انسان ديروز، او را انسان امروزي بارآورده اند. براي اينكه باب امروز باشد و بار امروز را به دوش بكشد، و چون جهان امروز مستعمره تكنولوژي، زرخريد سرمايه، تحت الحمايه اقتصاد و اسير محاسبه و اين رديف چيزهاست، ناگزير انسان را آنچنان معنوي بار نمي آورد كه در گذشته بار مي آورد. جهان امروز سربازخانه اي شده كه وجود انضباط اساس و پايه ي تحرك آن است، در سربازخانه هم هر كاري تابغ قاعده و نظمي است كه اطاعت از آن الزامي است، اما اين امر به معناي كامل كلمه «تربيت» نيست. قبول داريم كه بسياري از سربازها به اخلاقيات و رحمانيات پاي بندند، عده اي نماز مي خوانند، به دنبال كار خير مي روند و يا نوعي عشق و اشراق هم در جانشان مي چرخد، اما حقيقت اين است كه سربازخانه مسجد نيست و هدف از ايجاد آن نماز خواندن يا عارف شدن و يا عاشق شدن نيست. كار اصلي اش سربازي و سلحشوري است.

جهان امروز هم همين حال را دارد، يعني كار اصلي اش خدمت به معنويات و پرورش انسان معنوي نيست. اگر نظامي دارد براي اداره امور و رسيدن به مقصود ديگري است.


بازگشت