اياك نعبد و اياك نستعين






اي يگانه ياور و معبود من

اي مراد اي كعبه اي مسجود من



اي پناه بي پناه افتادگان

تكيه گاه قوت از كف دادگان



مسكن درويش مسكين كوي اوست

دوستان، حبل المتين گيسوي اوست



ياري از او خواه او ياريگر است

دست او از دست هر كس برتر است



بنده او باش تا ياري شوي

از سوي دلدار دلداري شوي



بنده شو آنگه كمك خواه از معين

ابتدا «نعبد» و ز آن پس «نستعين»





[ صفحه 30]





بنده گر بر خواجه حاجت ناورد

رو به درگاه كه مي بايد برد



چشم ميخواران به جام دست توست

هر كه در ميخانه آيد مست توست




بازگشت