مقدمه


باسمه تعالي

هر روز هفده بار بر سجاده به جزر و مد مي ايستيم تا «دريا» شدن فراموشمان نشود. هر روز رو به روشن ترين سمت، پلك قلبمان را مي گشاييم تا نور، گستره ي سينه مان را پر كند و تاريكي و سياهي، خوبترين بخش وجودمان را فتح نكند.

ما آموخته ايم كه فرو افتادن درمقابل «او» راه برخاستن است مثل دانه كه شرط شكفتن و رشد كردنش، پيشاني بر خاك نهادن است.

ما آموخته ايم كه آسمان از آن كسي است كه شكسته بال تر است! چرا كه شكستگي در پيشگاه «دوست» عين درستي است، ما آموخته ايم كه در زير باران اشك بهاري شويم و در نجواي شبانه، گذرنامه ي آسمان بگيريم و در نفي خويش، معنا شويم.

ما آموخته ايم كه هميشه در نمازي عاشقانه همه نياز شويم و با سوز و ساز، پشت پرده هاي راز را آفتابي كنيم و سير در روشناي ملكوت را بياموزيم.

وقتي دستهايمان فرامي آيد و «نيت» از كوچه ي قلبمان مي گذرد، صداي پاي خدا در همه ي وجودمان مي پيچد و تبسم گرم او همه ي احساسمان را مي نوازد.



[ صفحه 7]



وقتي تكبير زمزمه مي شود و همه چيز پشت سر، افكنده مي شود كسي در گوشمان مي خواند: به خلوت ملكوت خوش آمديد! و هنگامي كه حمد مي خوانيم نفس به نفس تا ناكجا پر مي گشاييم و صداي بالهايمان به فرشتگان آرامش مي بخشد و همهمه ي پروازمان سبزترين ناحيه ي بهشت را پر مي كند.

نماز، همه چيز است؛ افتادن، برخاستن؛ فرياد، سكوت؛ اشك، تبسم؛ نياز، ناز؛ دادن، گرفتن؛ گم شدن، يافتن و ساده تر و صريح تر، همه ي زندگي است.

نماز تبسم روح است. شكفتن قلب است، پرواز انديشه، فرياد ذره ذره وجود در طلب و تشنگي رسيدن به دريا، به محبوب، به ساحل وصل.

نماز دل دادن است و دلدار گرفتن است. دلشدگان شوريده وقتي به نماز مي ايستند گم مي شوند و در اين گم شدن همه چيز مي يابند، همه چيز مي شوند و در هزار هزار آينه به تماشاي دوست مي ايستند، نماز عاشقانه، ايستادن پشت پنجره اي است كه از آنجا چشم انداز شكوهمند «وجود» پيداست. نماز عاشقان، طنين مند و دنباله دار است. نمازي كه مي خوانند در تمامي لحظه هايشان پژواك مي يابد، آنسان كه پس از نماز نيز در نمازند. نماز عاشقانه تمام نمي شود حتي در خواب نيز ادامه مي يابد. نماز عاشق، دائمي است. عاشقان تمام روز در نمازند و شگفتا كه نماز هر لحظه شان تازه تر و شكوفاتر از پيش است. نماز عاشقان تكراري نيست و زندگيشان نيز.

نماز عاشقان، مثل زندگي، هر لحظه تازه مي شود. نماز عاشقان هرگز تمام نمي شود مثل زندگي كه هر روز از سر خط نوشته مي شود. پس نماز، زيباترين جلوه گاه عشق است. خوبترين لحظه ي عاشقي... و عشق سوژه ي هميشگي شاعران. شعر بي عشق نوشته اي كسالت بار است و شاعر يعني عاشق... و اينك بايد پرسيد آيا شاعر مي تواند عاشق باشد و از عاشقانه ترين لحظه سخن نگويد؟



[ صفحه 8]



اگر نماز خوبترين لحظه ي عاشقي است، چگونه مي توان شاعر بود و اين لحظه را نگفت، اين لحظه را ننوشت. اگر مجموعه ي سروده هاي شاعر بي نشان از اين زيبايي است، شعر و شاعر متهم است و...

آنچه پيش روي شماست. هر چند معترف به متوسط بودن برخي نمونه هاييم - حاصل جوشش و كوششي است كه عزيزان شاعر داشته اند. دوستاني كه محبت و لطف خويش دريغ نداشتند و چهارمين دفتر ره آورد عنايت و حمايت مكرر آنهاست گرچه برخي از اين سروده ها نيز در روزنامه ها و مجلات كشف شده است، با اين همه، از همگان سپاسگزاريم و اميدواريم دفتر سروده هاي نماز، همچنان گشوده بماند همچون جاده سجاده كه همواره پذيراي رهروان و سالكان است، سه دفتر پيشين؛ «سرچشمه ي اميد»، «در قلمرو راز»، «نافله ي باغ» با استقبال چشمگير مواجه شد بسياري نيز با سرانگشت صميمي نقد، كاستيها را تذكر دادند كه ديگر بار از همدلي و همكاريشان سپاسگزاريم.

خداوند همه ي ما را از ناشران فرهنگ انسانساز نماز قرار دهد.



[ صفحه 9]




بازگشت