فرياد محراب


نزديك غروب بود. آسمان سيماي سرخ به خود گرفته بود و خورشيد مي رفت كه در درياي خونين شفق غرق شود و تاريكي شب، آرام، آرام، چادر سنگين و سياهش را بر فراز شهر مي گسترد. مردم روز خوبي پشت سر مي گذاشتند و فراغت يافته از ديد و بازديد و تبريك و تهنيت گويي عيد قربان، به طرف خانه ها يا مساجد در حركت بودند.

سيل جمعيت در مسجد شعبان موج مي زد. با فرا رسيدن وقت نماز، نواي دلنشين اذان دروازه هاي آسمان را به روي نمازگزاران گشود. آنگاه عالم عابد حضرت آيةالله قاضي در محراب عشق و عبادت قرار گرفت و در فضايي آكنده از اخلاص و ايمان، نماز پرشور و باحال جماعت را برپا كرد.

پس از اقامه نماز يكي از وعاظ بر فراز منبر نشست و ضمن تبريك عيد سعيد قربان، درباره ي ويژگي هاي اعياد بزرگ اسلامي و پاداشي كه خداوند بر بندگان نمازگزار خود تدارك ديده است به سخنراني پرداخت و با اشاره به



[ صفحه 108]



ماه محرم و عاشورا، سخنانش را پايان داد.

آيةالله قاضي بلند شد و در كنار محراب ايستاد با تك تك افراد دست داد و آنان را مورد مهر و محبت قرار داد. مردم با ايمان و نمازگزار با حالت شگفت و بهت آوري امام جمعه ي محبوب خود را مي نگريستند چنان كه گويي اين آخرين ديدار است، نگاه هاي عميق و نگران آنان خبر از حادثه ي مبهم و مجهول مي داد كه هنوز از زمان و چگونگي آن خبر نداشتند. سيل مشتاقان ناخواسته راه باريكي باز كردند و سيد بزرگوار به طرف در مسجد روانه شد...

آية الله قاضي با همراهان خود، سوار ماشين شد و پشت سر راننده قرار گرفت. ماشين در فضاي نيمه روشن خيابان به راه افتاد و پس از عبور از خيابان به كوچه ي مقصوديه پيچيد.

شتاب زمان بر سرعت ماشين غلبه كرده بود، هنوز چند صد متري به منزل ايشان مانده بود كه غرش شليك گلوله ها پي درپي سكوت شب را در هم شكست و آنچه نبايد اتفاق افتاد.

حادثه به فاصله ي اندكي روي داد و به دنبال آن پيكر نيمه جان عالم رباني و مجاهد نستوه حضرت آيةالله حاج سيد محمد علي قاضي طباطبايي نقش بر زمين شد...

تن پاره پاره و بدن متلاشي شده او را به بيمارستان بردند تا تحت مداوا قرار گيرد ولي روح بي قرارش كه يك عمر در كمين چنين فرصتي نشسته بود تا به پرواز درآيد و در آسمان هاي پر ستاره به جمع پر اشتياق فرشتگان بپيوندد، مانع از تأثير طبابت دكترها بود.

آرزوي ديرين آن عاشق شيداي شهادت برآورده شد. او كه همواره در طول حيات، چه در وطن و چه در كنج غربت ها، سرود شهادت مي سرود،



[ صفحه 109]



با چهره ي خونين به عالم ملكوت پرواز كرد و به ديدار نياكان پاكش نايل شد.

آن روز كه «عيد قربان» بود و بيش از يك ماه به روز عاشوراي بزرگ نمانده بود و تبريزيان غيور از مدتها پيش در تدارك ماه محرم، ميعاد خون و قيام بودند، ناگهان عاشورا را در عيد قربان ديدند. از همان شب فراموش نشدني، شب شهادت حسيني مردي ديگر از حسينيان يعني سيد طباطبايي، صداي وا حسين! يا حسين! آسمان آذربايجان را عطرآگين كرد بار ديگر كربلا از تبريز درخشيد و سرتا سر ايران را درنورديد. [1] .


پاورقي

[1] قاضي طباطبايي، قله ي شجاعت و ايثار، محمد ابراهيم نژاد، ص 120 - 118؛ ناگفته نماند كه در متن كتاب به جاي «عيد قربان»، «عيد فطر» نوشته شده كه بي گمان سهو و اشتباه است و درست همان «عيد قربان 1399 ق» است. با مؤلف محترم نيز در اين خصوص صحبت شد كه بايد در چاپ دوم اصلاح شود.


بازگشت