اقيانوس قنوت


متولد كاظمين بود. خود را هميشه مديون امام كاظم، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي دانست گرچه به غلط «كمپاني» شهرت يافت ولي چنان كه خود در شعرهايش تخلص مي كرد «مفتقر» بود. از باب «الفقر فخري» احتياج به حق و افتقار عارفانه را افتخار جاودانه مي دانست. بيشتر از آنچه و پيشتر از آن كه در «علم اصول» آبشارهاي انديشه اش، فرات فكرها باشد، در عالم عرفان، عارفي سوخته دل و عاشقي عاشورايي بود.

درس عرفاني كه به صورت محدود و محرمانه، در خانه ي خويش داير كرده بود، از ديدگاه ديده وران دايره اي بس دل انگيز و روح نواز داشت.



[ صفحه 88]



درس در شبانگاهان هنگامي كه قيل و قال هاي طلبگي پايان مي يافت در حلقه ي اهل حالي چند از ياران، داير مي شد.

آن شب، شاگردها يكي پس از ديگري در اتاقي كه مخصوص درس و بحث بود گردهم آمده و منتظر استاد بودند كه ناگهان ناله هاي استاد، از اتاق اندروني شنيده شد. سوز و سازي كه همراه با آتش آههاي عارفانه استاد در فضاي خانه پيچيده بود همه را در جاي خود ساكت و سنگين، ميخكوب كرد.

عارف نجف، در نينواي نماز بود و بي خبر از همه جا، جسم در ميان جمع و جان در جاي ديگر داشت آيت الله غروي از اين غربتكده كه اسمش دنياست و از هر چه كه غير از حضرت دوست، رهيده بود و چنان غرق در اقيانوس قنوت بود كه شاگردان را نيز ناخواسته از عالم عادت رها ساخت. آنها در حالي كه احساس مي كردند در و ديوار خانه و قفسه هاي كتابها هم با استادشان هم آواز و هم ناله اند گاهگاهي با شگفتي به روي همديگر نگاه مي كردند و بيشتر از بيش دوباره مجذوب مناجات استاد شده، سر به جيب تفكر فرو مي بردند... [1] .



صدا زدند كه: برگ صبوح ساز كنيد

به ساز مرغ سحر، ترك خواب ناز كنيد



نگين خاتم جم در نماز مي بخشند

نظر به حلقه ي رندان پاكباز كنيد



«سيد محمد حسين شهريار تبريزي»



[ صفحه 89]




پاورقي

[1] آيت الله غروي اصفهاني، غدير انديشه، اين كتاب از سلسله كتابهاي ديدار با ابرار توسط نگارنده اين دفتر در دست چاپ است و اين حكايت، روايتي است از مرحوم ايرواني، از شاگردان آيت الله غروي ره.


بازگشت