بر سجاده ي زهد
در وادي وارستگي، امير بود و در طول عمر از انديشه هاي دنياپرستانه مي گريخت، در دوران تحصيل و خودسازي ياد گرفته بود كه به ساده ترين زندگي قناعت كند و در محضر حق لب به شكايت نگشايد.
مهر دنيا از دلش كنده شده بود و خدايش را براستي دوست داشت و نسبت به پروردگار خويش عشق مي ورزيد. هر روز پنج بار در برابرش مي ايستاد و نمازي با خلوص مي خواند و از سر مهر، سر به مهر مي گذاشت و در برابر معبود كرنش مي كرد.
آنگاه كه به حج رفته بود خدايش را در ميقات، لبيك گفت در پيمودن مسير صفا و مروه، سعي نمود كه مسير رسيدن به خدايش را طي كند و در طواف خانه ي خدا، مقصودش خدا بود و «كعبه و بتخانه بهانه» در عرفات با دعاي روح بخش عرفه ي سالار شهيدان «امام حسين عليه السلام» با خدايش راز و نياز كرد.
در ايام مبارك ماه رمضان از سحر تا بانگ نماز مغرب به حرمت دوست نخورد و نياشاميد و در ضيافت خداي خود شركت جست، انديشه و عملش را از گناه باز داشت و اعضا و جوارحش را رام نمود.
اما در دل دلهره اي داشت و فكر مي كرد حق مولا را ادا نكرده است.
[ صفحه 87]
ناراحت بود و هميشه مي ترسيد كه شرط بندگي و وظيفه ي طاعت را آن طور كه بايد ادا نكرده باشد، ترس آن روز سراسر سهمگين و هراس، كه پرمايگان هم خود را تهيدست مي بينند، بدنش را مي لرزاند، تصور روزي كه بايد از اين دنيا منتقل شود، شبانگاهان بيدارش مي كرد و آنگاه مويه كنان سرمه ي اشك از چشم مي سود. غم بر دلش سايه افكنده بود و چهره اش را فكر قيامت زار و نزار مي كرد.
با آنكه حج خانه ي خدا را بجا آورده بود و نماز و روزه اش را با حال و هواي ويژه اي به جا آورده بود ولي باز وصيت كرد كه «نماز و روزه ام را تمام قضا نمائيد و به نيابت از من حج خانه ي خدا بجا بياوريد.» [1] .
شابت قيام و، شيب ركوع و، فنا سجود
در هستي و عدم، نتوان جز نماز كرد
«بيدل دهلوي»
پاورقي
[1] محقق ثاني، مقتداي شيعه، محمد جواد پيچان، ص 94.