حضور قلب


سيد رضي به نماز جماعتي كه به امامت برادرش سيد مرتضي اقامه مي شد حاضر مي گشت و نمازش را با حضور قلب و با حال و هوايي عارفانه مي خواند.

روزي از روزها هنگامي كه موج نمازگزاران سر از ركوع برمي داشت، چشم سيد رضي به برادرش كه در محراب ايستاده بود افتاد و ناگهان او را در بركه اي از خون شناور ديد، نيت خود را عوض كرد و به تنهايي (بدون اقتدا به جماعت) نمازش را به پايان برد. وقتي سيد مرتضي، علت اين كار را از برادرش سيد رضي جويا شد، جواب داد:

ناگهان تو را در دريايي از خون شناور ديدم!

شريف مرتضي گفته برادرش را تصديق كرده و گفت: در آن حال، من ناخودآگاه درباره ي مسأله اي از مسايل «حيض» مي انديشيدم كه پيش از آمدن به نماز از من پرسيده بودند. [1] .


پاورقي

[1] سيد رضي بر ساحل نهج البلاغه، محمد ابراهيم نژاد، ص 61.


بازگشت