سر سكوت و سلام


زين العابدين سلماسي نقل مي كند: سيد بحرالعلوم شبي از شبها به هنگام ميقات مغرب، در پشت مرقد مطهر حضرت عسكريين عليهماالسلام به نماز ايستاد و ما جمعي از اصحاب و ياران در پشت سرش، نماز را به ايشان اقتدا كرديم نماز را تا تشهد آخر رسانيد و «السلام علينا» را هم گفت و هنوز «السلام عليكم» را نگفته بود كه ساكت شد و هيچ سخني نگفت، ما گمان كرديم كه آن جناب را سهو، يا فراموشي عارض شده است. پس از گذشت مدتي بالاخره گفت: السلام عليكم... ما همه تعجب كرديم، و از عظمت او كسي جرأت نداشت راز سكوت او را در نماز بپرسد. من (آخوند سلماسي) با رفيق ديگري كه داشتيم گفتيم: امشب در وقت غذا ما شام نمي خوريم - ناگفته نماند يكي از خصوصيات بحرالعلوم اين بود كه اگر كسي سر سفره ي او مي نشست و غذا نمي خورد خيلي ناراحت



[ صفحه 63]



مي شد و اصرار مي كرد كه غذا بخورد - و چون او راضي نمي شود كه كسي در مجلس حاضر باشد و غذا نخورد به ناچار سر قضيه را فاش مي كند.

وقتي شام آوردند ما نخورديم، فرمود: بخوريد، ما عرض كرديم تا سر سكوت در نماز را نفرماييد ما نمي خوريم سرانجام پس از اصرار فرمود: بخوريد بيان مي كنم، پس از غذا فرمود: كه چون سلام اول را گفتم ديدم امام عصر ارواحنا له الفداء به زيارت جد و پدرش به اندرون حرم آمد، پس زبانم لكنت گرفت و از هيبت امام (ع) قدرت تكلم را از دست دادم همچنان در نماز ماندم و قدرت برخاستن نداشتم و نمي توانستم نماز را قطع كنم، در مقام احترام امام (عج) آن قدر زبان من لكنت گرفت، تا امام از زيارت جد و پدرش فارغ شد و مراجعت فرمود، آن وقت به حال خويش آمدم و زبان جريان پيدا كرد و سلام سوم نماز را دادم. [1] .



قيامت قامتت، قامت قيامت

قيامت مي كند اين قد و قامت



مؤذن گر ببيند قامتت را

به «قد قامت» بماند تا قيامت




پاورقي

[1] سيد بحرالعلوم، درياي بي ساحل، نورالدين علي لو، ص 97.


بازگشت