امام جمعه مكه شيعه مي شود


امام جمعه مكه عالمي بزرگ بود. از نظر زهد و تقوا به درجه و مقام عالي رسيده بود، وقتي براي اقامه جمعه رفت و آمد مي كرد با هيچ كس سخن نمي گفت و جاي ديگر هم نمي رفت. او را از علماي نامدار حجاز ناميده اند.



[ صفحه 40]



روزي سيد بحرالعلوم به مسجد رفته به آن دانشور نامي اقتدا كرد و با او نماز گزارد، پس از نماز همراه آن عالم به خانه ي وي رفت. وقتي وارد منزل او شد كتابخانه اي ديد كه از كتابهاي ارزشمند پر بود.

بحرالعلوم از امام جمعه پرسيد: در كتابخانه شما چه كتابهايي وجود دارد؟

او در جواب گفت: هر چه انسان ميل كند و چشم، شوق ديدار آن را داشته باشد و لذت ببرد، اينجا موجود است و مقصودش اين بود كه همه نوع كتاب موجود است! بحرالعلوم در مقام نقض سخن او برآمد و چند تا از كتابهاي اهل سنت را نام برد، او گفت: آن كتابها نيستند، بعد بحرالعلوم گفت كه: ابوحنيفه (پيشواي يكي از مذاهب اهل سنت، متوفاي 150 ق) كتابي در علم رجال دارد، آيا آن در كتابخانه ي شما هست؟

امام جمعه گفت: آن را ندارم ولي به نظر رسيده و ديده ام، سيد فرمود: در آن كتاب در وصف امام صادق عليه السلام مطالب بسياري آورده، و ابوحنيفه گفته:

من پيش او درس خوانده ام و روزي هفتاد مسأله از او ياد مي گرفتم. سيد بحرالعلوم خود را شگفت زده نشان داده و با تقيه گفت:

اين جعفر بن محمد صادق [عليه السلام] مگر چقدر علم داشته كه شخصي چون ابوحنيفه كه آدم بسيار باسوادي بود اينقدر او را توصيف كرده است؟!

امام جمعه با سكوت به سخنان سيد بحرالعلوم گوش مي داد. سيد از جاي خود بلند شد تا به منزل خود برود، او هم همراه با بحرالعلوم به راه افتاد تا به خانه ي بحرالعلوم رسيد.

سيد از امام جمعه خواست به منزل ايشان وارد شود و مقداري



[ صفحه 41]



استراحت كرده سپس برود، امام جمعه گفت: نه، غرضم از آمدن شناخت منزل شما بود.

پس از آنكه يك سال از اين ديدار گذشت امام جمعه شخصي را به پيش بحرالعلوم فرستاد، سيد وقتي به منزل امام جمعه رفت او را در حال احتضار و در آستانه ي مرگ ديد، بر بالين او نشست، امام جمعه، اتاق را خالي از اغيار ساخت تا با هم صحبت كنند، امام جمعه چنين گفت: از آن روز كه امام صادق عليه السلام را توصيف نمودي من شيعه شده ام ولي از باب تقيه و از سر ترس عقيده ام را پنهان مي كردم، كسي هم نمي داند، اكنون كه به پايان عمر خود رسيده ام تو را وصي خود قرار دادم كه مرا با مذهب شيعه غسل دهي و كفن كني و نماز را به جاي آوري.

اينها را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد. سيد هم در اولين فرصت به وصيت امام جمعه عمل كرد و با همراهي وارثان او، مراسم كفن و دفن و نماز را عملي ساخت.

پس از دو سال و اندي كه سيد در مكه حضور داشت داستان شيعه شدن امام جمعه به دست سيد بحرالعلوم، شهرت يافته كم كم زبانزد همگان شد.

خبر رسيد كه اين داستان به گوش گروهي نادان نيز رسيده و آنها از سر تعصب و ناداني تصميم دارند سيد بحرالعلوم را در صحن مسجد بكشند. از اين رو سيد بحرالعلوم شبانگاه با چند ساربان به جانب عراق حركت كرد. [1] .



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] سيد بحرالعلوم، درياي بي ساحل، نورالدين علي لو، ص 41.


بازگشت