در مسجد سيد عزيزالله


چند روز آغازين ورود به تهران به ديد و بازديد گذشت. مردم و روحانيون شهر گروه گروه به ديدار فقيهان اصفهان مي شتافتند و با آنان عهد و دوستي مي بستند. آنگاه دانشوران پايتخت از آقا نجفي خواستند تا در مسجد سيد عزيزالله اقامه ي جماعت كرده، دانشجويان مركز كشور را از درياي دانش خويش بهره مند سازد.

بدين ترتيب حضور آقا نورالله و برادران ارجمندش وسيله اي براي بيداري ساكنان پايتخت شد. تاريخ خاطره ي سخنراني آقا نجفي را چنين به ياد مي آورد:



[ صفحه 39]



روز شنبه پانزدهم رمضان 1307 ق به هنگام ظهر در مسجد سيد عزيزالله واقع در بازار بودم. آقا نجفي در ميان انبوه جمعيت مشغول نماز بود. پس از نماز موعظه كرد و در پرده از شاه بد گفت. آنگاه بي آنكه شاه را دعا كند از منبر پايين آمد و رفت. شاه كه اوضاع پيش آمده را به مصلحت خويش نمي ديد، چاره اي جز آشتي با فقيهان روشن بين اصفهان نيافت. بنابراين، رفت و آمد فرستادگان از دو سو آغاز شد و سرانجام جلسه ي آشتي شكل گرفت. در اين نشست، شاه ضمن اظهار ناخشنودي خود گفت:

قديم رسم چنان بود كه دانشمندان ديني فرمان صادر كرده، اجراي آن را به دولت واگذار مي كردند. اين بار آيةالله خود حكم داد و بي آنكه دولت آگاه شود اجرا كرد. توقع آن است كه از اين پس اجراي حكم را از دولت بخواهند...

هنگامي كه گفتار ناصرالدين شاه پايان يافت آقا نجفي از گوشه ي دستار خويش كاغذي بيرون آورد و گفت: اينان مرتدند، حكم قتل آنها را صادر كرده ام، تا دولت چه اقدام كند!

شاه كه هرگز انتظار چنين سخني نداشت در خاموشي فرورفت... [1] .


پاورقي

[1] حاج آقا نورالله اصفهاني، ستاره اصفهان، عباس عبيري، ص 25.


بازگشت