برنامه ي زندگي


... شب هنگام، او را ديدم در حالي كه بار هيزمي را بر پشت الاغي نهاده بود به خانه مي برد، و صبحگاهان نماز را در مسجد مي خواند و بقيه ي اوقات روز را سرگرم تحقيق و تدريس و كارهاي علمي بود. من چون او را بدينگونه يافتم جذب و شيفته او شدم و بي اختيار، قدم به قدم با او همراه شده، از فضايل و كمالات و دانش سرشارش بهره مي گرفتم.

قيافه ي جذاب، سيماي نوراني و ملكوتي و اخلاق نيكو و پسنديده ي او آنچنان مرا به خود جذب نموده بود كه دوست داشتم هميشه و همه جا در خدمت آن جناب باشم و هرگز از او جدا نگردم.

شبها پس از آنكه نماز خود را با جماعت مي خواند، براي سركشي و نگهباني از باغ انگوري كه در آن حوالي داشت به آنجا مي رفت. باز فردا صبح برنامه او به همين ترتيب آغاز مي گشت و مانند درياي ژرف و



[ صفحه 38]



بي پاياني بود كه علوم مختلف در آن موج مي زد، او موضوعاتي را مطرح مي ساخت و در بحث هاي علمي، مباحثي را مي گشود كه پيشينيان وي، همچنين، عالماني كه پس از وي مي آمدند، از طرح و گفتگو درباره ي آن ناتوان بودند. [1] .



از حالها سراسر داني چه حال خوشتر؟

وقت سحر ز بستر از شوق پا كشيدن



در گوشه اي به زاري، با دوست راز گفتن

وز او نويد رحمت، با گوش جان شنيدن



گاهي پي سجودش، رخ بر زمين نهادن

گاهي پي ركوعش همچون فلك خميدن



«صغير اصفهاني»


پاورقي

[1] شهيد ثاني، مشعل شريعت، علي صادقي، ص 41، به نقل از ابن عودي، شاگرد ممتاز شهيد ثاني.


بازگشت