پرده دار آسمان


علامه شيخ جعفر كاشف الغطاء چون به قزوين رسيد در خانه ي برادر ارجمندش، حاج محمد صالح، اقامت گزيد. سراي حاج محمد صالح، بوستاني سرسبز داشت. شبانگاه هر كس در گوشه اي آرميد و من نيز در



[ صفحه 31]



كنجي سر بر بالين آرامش نهادم. چون پاسي از شب گذشت شيخ مرا آواز داد كه برخيز و نماز شب گزار!

گفتم: آري، برخواهم خاست.

با اين پاسخ، شيخ از كنارم گذشت و من ديگر بار به خوابي سنگين فرورفتم. اندكي بعد ناگهان حالتم دگرگون شد و آوايي بسيار اندوهناك مرا بيدار ساخت. در پس آوا، روان شدم تا دريابم چه كسي اين چنين سوگمندانه مي گريد. در گوشه اي از باغ شيخ را يافتم كه مي گريست و با ناله هاي پياپي پروردگار را مي خواند.

آواي آن شب شيخ چنان در وجودم مؤثر افتاد كه از آن پس تاكنون كه 25 سال گذشته، هر شامگاه هيبت آن صداي ملكوتي مرا فرامي گيرد و به نيايش شبانه با آفريدگار وامي دارد. [1] .



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] سيد عبدالله شبر (مفسر نور)، عباس عبيري، ص 30، به نقل از دانشمند شهيد شيعي، حاج محمد تقي برغاني قزويني.


بازگشت