نماز در فولكلور بختياري
در اين قسمت براي آشنايي با زبان شاكر و ثناگوي مردم دياري از ميهن مان؛ يعني ايل بختياري [1] به بررسي چند نمونه از اشعار محلّي و مناجات گونه ي شاعران اين مرز و بوم مي پردازيم تا نفوذ دين در ميان اقوام مختلف ايراني و اعتقادات راستين شان را به تماشا بنشينيم.
«ملّا زلفعلي بختياري، قناعت و سازش مردم اين ديار، با آنچه را خداوند به آن ها داده است به زبان لُري بختياري اين گونه بيان مي كند:
كريما! شرگ [2] وَ تكرار
كُنم روزي هزاران بار
(ديوان / 42)
[ صفحه 120]
همچنين داراب افسر بختياري(شاعر نام آشناي اين ديار)، در خداييه ديوانش به زبان محلّي و دوست داشتني آن چنان خودماني با خداوند صحبت مي كند كه موجي از احساسات ديني و قلبي را بر مي انگيزد:
اي كه روزيِّ همه خَلق، ز انبار تونه!
آسمون ها و زمين، كِرده ي كردار تونه!
هر بنايي كه بسازن، همه ويرون اِبوهه [3]
غيرِ پاينده فقط گنبد دوّار تونه
(ديوان / 147)
وي هم چنين در وصف كوه كلّار، با اعتقاد به اين كه كوه در حال حرف زدن با آسمان ها در حالت مناجات گونه است؛ مي گويد:
«سَرِ بُردي و نهادي بِه مِنهِ [4] گردن چرخ
مِنهِ گوشي چه اِگوي [5] با فلك كج رفتار»
(ديوان / 201)
پاورقي
[1] ايل بختياري، داراي دو شاخه به نام هاي هفت لنگ و چهار لنگ است كه به عنوان بزرگ ترين ايل ايران، قسمت وسيعي از استان چهار محال و بختياري را در بر مي گيرد.
[2] شرگ: تغيير يافته همان شُكر است.
[3] اِبوهه: مي شود.
[4] مِنهِ: داخل.
[5] اِگوي: مي گويي.