اذان
بدان كه اوّل چيزي كه به تو رسد؛ بانگ نماز است؛ در وقت بشنوي بايد كه
[ صفحه 65]
معلّق گردي به دل و در هر كار كه باشي، دست بداري.» [1] .
سنايي گويد:
تا به جاروب لا، نروبي راه
نرسي در سراي الّا اللّه
(حديقه / 28)
مولانا با شنيدن هر اذان، در زندگي خود، تحوّلي نو مي بيند:
چو وضو ز اشك سازم، بُوَد آتشين نمازم
در مسجدم بسوزد، چو بدو رسد اذاني
(غزليّات / 524)
مهدي سهيلي نيز در شعري گويد:
خدا داند كه اين، آواي مستي است
اذان، بانگ بلندِ حق پرستي است
خداوندا! «اذان» جان آفرين ست
سُرور بندگان و بانگ دين است
دل ما را، ز بانگش تازه گَردان
طنينش را، بلند آوازه گَردان
(بوي بهار مي دهد / 23)
در عظمت و فراگيري نداي اذان، همين بَس كه، كودكي كه به دنيا مي آيد در گوش او اذان مي گويند. فردوسي هم در خصوصِ زادن شيرويه پسر خسرو پرويز- اين كه تا آن زمان رسم نبوده براي نامگذاري بچّه در گوش او اذان
[ صفحه 66]
بگويند- مي گويد:
نبود آن زمان، رسم بانگ نماز
به گوش چنان پروريده به ناز
(شاهنامه / 769)
مولانا نيز- تلميحي به اين كه بلال حبشي، در اذان، گويا اشتباهي داشته و پيامبر به دليل صداقت و اخلاص وي او را بر اين كار، ثابت داشته- مي گويد:
آن بلال صدق، در بانگ نماز
«حَيَّ» را «هَيَّ» همي خواند از نياز
(مثنوي، دفتر سوّم، ص 16)
سيف فرغاني گويد:
گر نَفَسي از امامِ شرعِ مطهّر
اذن اذان يابدي، بلال حقيقت
(برگزيده ي ديوان / 23)
پاورقي
[1] كيمياي سعادت / 137.