آثار سلوك


برخي از مطالبي كه در اين موضوع بيان شده، بسيار سخت و دور از ذهن است. بيان شد كه شخص سالك آرام آرام مظهر اوصاف الهي مي شود؛ يعني همان طور كه خداوند كمال مطلق است و همه ي كمالات را دارد، انسان نيز اين صفات را از خداوند كسب مي كند و اين صفات در انسان متجلي مي شود. البته اين امر بستگي به نوع استعداد شخص دارد كه در اين زمينه افراد متفاوت اند. گاه شخص، فاني در خداوند مي شود و كار به جايي مي رسد كه به حالت «صعق» و مدهوشي درمي آيد و پيش از آن كه عمر او به سر آيد، از اين عالم



[ صفحه 92]



رخت بر مي بندد و ديگر نمي تواند در اين جا بماند. در ميان متأخران و بزرگان اهل سير و سلوك چنين افرادي وجود داشته اند و با اين كه آنان بايد به طور طبيعي بيش تر عمر مي كردند، زودتر از دنيا رفته و ديگر بازنگشته اند.

البته در بسياري از موارد، اين افراد ناشناخته مي ماندند، خداوند مي فرمايد:

«أوليائي تحت قبابي لا يعرفهم غيري» [1] .

اولياي من در سايه ي حكومت و سرپرستي خاص من هستند و جز من، كسي آنان را درك نمي كند.

حضرت امام قدس سره مي فرمايد:

و اگر از تجلي فيض اقدس استعداد بيش از اين اندازه باشد، پس از اين صعق و فنا نيز انس حاصل آيد و سالك به خود آيد و مورد تجليات ذاتيه گردد، تا آخر، مرتبه ي فناي ذاتي و صعق كلي سير تمام شود و فناي تام حاصل آيد: (و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله). [2] بعضي گويند اشاره به اين اولياء الله و سالكين الي الله است و اجر اين سالك جز با ذات مقدس نيست. و گاه افتد كه



[ صفحه 93]



براي سالك در اين مقام نيز افاقه حاصل آيد. پس به حسب استعداد خود و مناسبت احاطه ي عين ثابتش به هدايت خلق قيام كند: (يا أيها المدثر قم فأنذر) [3] [4] .

توضيح اين كه گاه شخص استعداد بيش تري دارد و پس از حالت صعق و فنا، دوباره به اين عالم باز مي گردد و در اين مرحله است كه قابليت هدايت بندگان به سوي خدا را دارد. اين مرتبه براي كامل ترين و اولين شخص عالم خلقت، يعني خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله است. مرحوم صدرالمتألهين رحمه الله اين سير عرفاني را در طي چهار سفر بيان كرده است كه در مباحث فلسفي، آن را «اسفار اربعه» گويند: 1. سير از خلق به سوي خدا. 2. سير در حق با وجودي حقاني. 3. سير از حق به خلق با وجودي حقاني 4. سير از خلق به حق با وجودي حقاني [5] هر يك از پيامبران و اولياي الهي در انتهاي سفر دوم در اسمي از اسماي خداوند به جز اسم اعظم فاني مي شوند؛ اما فنا در اسم اعظم، بالاصالة مخصوص پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و جز براي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله براي شخص ديگري ميسر نيست، مگر به تبع آن حضرت.

آيه ي شريفه ي ذيل به سفر چهارم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اشاره دارد:



[ صفحه 94]



(يا أيها المدثر قم فأنذر)؛

اي كشيده رداي شب بر سر! برخيز و بترسان.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين كار را كرد و اين مسأله تنها به اين بزرگوار ختم شد و اگر دومي مي داشت، مسأله ي رسالت بايد دو خاتم داشته باشد.

حضرت امام قدس سره مي فرمايد:

و احدي از موجودات اولين و آخرين و انبياي مرسلين عين ثابت شان تابع اسم اعظم و ظهور ذات به جميع شؤون نبود، از اين جهت ظهور به تمام شؤون پيدا كرد و غايت ظهور به هدايت حاصل شد و كشف كلي واقع گرديد و نبوت ختم به وجود مقدسش شد و اگر فرضا از اوليا به تبع آن ذات مقدس و هدايت او بدين مقام رسد، كشفش عين همين خواهد بود؛ و تكرار در تشريع جايز نخواهد بود [6] .

پس اين مرتبه، آخرين خشت از عمارت نبوت بود كه حضرت خاتم انبيا صلي الله عليه و آله با آن، بناي اين عمارت را به اتمام رسانيدند. و البته مخفي نماند كه خاتم الاوصياء حضرت صاحب الامر (عج) نيز ويژگي خاصي در اين زمينه دارند كه شخص ديگري نمي تواند در كنار او خاتم الاوصياء باشد. در آينده به اين مسأله خواهيم پرداخت.

متأسفانه برخي از افراد كه ادعاي سواد و حكمت نيز مي كنند،



[ صفحه 95]



مدعي اند كه مسأله ي وحي به شخص خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله تمام نشد و هنوز هم اگر كسي بتواند كمالي كسب كند، مي تواند به مرتبه ي وحي برسد. اين ادعاها به سبب نفهميدن وحي است. انسان حتي نمي تواند تصور صحيحي از وحي داشته باشد، چه رسد به اين كه آن را درك كند. هم چنين بايد دانست كه شخص خاتم الاوصياء به اين معنا كه مظهر صفات و اسماي الهي باشد، تنها در مهدي (عج) تجلي دارد كه در عالم هستي، دومي ندارد و اگر كسي در اين عالم از مرتبه اي برخوردار است، بايد متصل به اين منبع الهي باشد وگرنه ادعاي او ادعايي گزاف بيش نيست.

بايد توجه داشت كه به صرف كشف و خواب - البته اگر راست باشد - نمي توان چنين ارتباطي را ثابت كرد. ارتباط با خدا، تقواي كامل مي طلبد كه فرصت بيان آن در اين مقال نيست. البته اين مباحث اندكي لغزنده است و اگر مطرح شود، چنان چه فردي كم بفهمد و يا از آن، مطلب ديگري را بفهمد، نمي توان آن را حل كرد. از همين رو، از اين مسأله مي گذريم. اما در هر صورت بايد توجه داشت كه مسأله ي نبوت و امامت مقامي است كه دست ما هرگز به آن نمي رسد. حافظ در اين باره مي گويد:



امروز زنده ام به ولاي تو يا علي

فردا به روح پاك امامان گواه باش





[ صفحه 96]





قبر امام هشتم و سلطان دين رضا

از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش



دستت نمي رسد كه بچيني گلي ز شاخ

باري به پاي گلبن ايشان گياه باش



به راستي دست چه كسي به آن مقام مي رسد، حال آن كه امثال جبرئيل عليه السلام نيز دست شان كوتاه است. پس حداقل به اندازه ي گياهي باشيم كه در پاي درخت تنومند طوباي الهي روييده است.


پاورقي

[1] روح المعاني، ج 17، ص 212؛ مصباح الانس، ص 68؛ شرح فصوص الحكم، ص 538 و 1075.

[2] نساء(4)، آيه 100.

[3] مدثر (74)، آيات 1 و 2.

[4] شرح چهل حديث، ص 436.

[5] الحكمة المتعاليه، ج 2، ص 13.

[6] شرح چهل حديث، همان.


بازگشت