مقام برتر امامان


اين كه قوس صعودي انسان تا چه اندازه است و به كجا مي تواند برسد؟ نكته اي است كه در عبارت بسيار بلند حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مناجات شعبانيه ذكر شده است. حضرت امام قدس سره توصيه مي كردند اين مناجات و دعا را در غير ماه شعبان نيز بخوانيد و در وصف ائمه ي اطهار عليهم السلام نيز آمده است كه در خواندن اين دعا مداومت داشتند. در يكي از جمله هاي اين دعا مقامي ذكر شده است كه حتي انبياي اولوالعزم نيز بدان نرسيده اند:

«الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي



[ صفحه 45]



معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعز قدسك»؛ [1] .

خداوندا، گسستگي كامل از جهان و توجه به سوي خودت را ارزاني ام فرما و ديدگان دل ما را با پرتو ديدار خودت روشن گردان تا ديده ي دل ها حجاب هاي نور را بدرد و به معدن بزرگي و جلال رسد و جان هاي مان به درگاه عز قدس تو درآويزد.

اين نكته در مباحث ولايت بسيار مهم است كه ائمه ي معصومين عليهم السلام چنين درخواستي از خداوند داشته اند و از ما نيز خواسته اند كه در رسيدن به اين مرتبه تلاش كنيم. اما پرسش اين است كه آيا كسي از انبيا بدان مرتبه رسيده است؟ پاسخ اين است كه هيچ كدام از انبيا به اين مرحله نرسيده اند؛ حتي حضرت موسي عليه السلام كه از انبياي اولواالعزم است و عزم و اراده اش، بسيار قوي بوده نيز به اين مقام دست پيدا نكرده است، لذا به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز گفته شده است كه:

(فاصبر كما صبر أولوا العزم من الرسل)؛ [2] .

پس همان گونه كه پيامبران نستوه، صبر كردند - تو نيز - صبر كن.

يعني اي پيامبر، تو نيز مانند آنان مقاوم و بردبار باش. اما در مورد



[ صفحه 46]



پيامبران ديگر كه اولواالعزم نبوده اند، چنين سفارشي نشده و حتي گفته شده است كه در اين زمينه از آنان پيروي نكنيد:

(فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادي و هو مكظوم)؛ [3] .

پس در امتثال حكم پروردگارت شكيبايي ورز، مانند همدم ماهي - يونس عليه السلام - مباش، آن گاه كه ندا كرد، در حالي كه اندوهناك بود.

قرآن در مورد حضرت آدم عليه السلام مي فرمايد:

(و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما)؛ [4] .

و به يقين، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، ولي او آن را فراموش كرد، و براي او عزمي استوار نيافتيم.

معلوم مي شود كه انبياي اولواالعزم بسيار بلند مرتبه بودند كه سفارش به تعبيت از آنها شده است. به همين دليل، بايد داستان هاي انبيايي را كه در قرآن آمده است، مطالعه كنيم و خود را جاي آنان بگذاريم و ببينيم كدام يك از ما توان انجام دادن كارهاي آن ها را داريم؟

براي مثال در جريان حضرت موسي عليه السلام به سختي ها و تحملات



[ صفحه 47]



توجه كنيد. انساني كه ده سال در خدمت حضرت شعيب بوده، بعد از آن كه با همسرش براي ديدن مادر و برادرش هارون به مصر باز مي گردد. در بين راه به كوه طور مي رسد؛ گله ي گوسفندي نيز به همراه دارد، باران هم مي بارد؛ راه را نيز گم كرده؛ خانم او نيز حامله مي باشد و در آن سرما نيازمند گرماست. در اين زمان، همسرش هنگام وضع حملش فرا مي رسد و از سرما نگران است و درخواست آتش مي كند. گرگي نيز به گله حمله ور مي شود. حال، يك لحظه خود را به جاي حضرت موسي عليه السلام بگذاريد. معمولا سخت ترين مشكلات ما، به اين حالت نمي رسد. هر كس باشد، وامانده مي شود و نمي تواند به هيچ كدام رسيدگي كند. گاه دو مشكل را به طور هم زمان نمي توانيم تحمل كنيم و چه بسا كفر هم مي گوييم. اما حضرت موسي عليه السلام آتشي را ديد و همين كه به سمت آتش رفت، ندا آمد:

(انني أنا الله لا اله الا أنا فاعبدني و أقم الصلاة لذكري) [5] .

منم، من! خدايي كه جز من معبودي نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.

در ميان اين مشكلات، خداوند به او وحي هم مي كند. انسان بايد بسيار تشنه لقاء حق تعالي باشد كه در چنين شرايطي باز هم درخواست لقاء كند. معمولا انسان در بهترين حالات و موقعيت ها



[ صفحه 48]



هم كه به نماز مي ايستد، هنوز به خدا توجه ندارد. اما شخصي مانند پيامبر خدا كه عاطفه ي فراواني، حتي به حيوانات دارد، چه رسد به همسر و فرزندش، چنين مورد خطاب واقع مي شود كه:

(و أنا اخترتك فاستمع لما يوحي) [6] .

و من تو را برگزيده ام، پس به آن چه وحي مي شود، گوش فرا ده.

در ادامه مي فرمايد: برو به سوي مصر، چرا كه فرعون طغيان كرده است. در روايتي مي فرمايد: پس از اين خطاب، موسي عليه السلام حتي پشت سر خود را هم نگاه نكرد و در پي اجراي اوامر الهي رفت. آيا به راستي ما مي توانيم تا اين اندازه به فرمان الهي گوش دهيم؟ فرض كنيد اگر همين الان حضرت صاحب (عج) بفرمايند كه همه چيز را رها كن و برو و فلان كار را انجام بده، آيا يك كلمه نمي گوييم كه چند لحظه صبر كنيد تا من يك كار عجله اي دارم، آن را انجام دهم بعد مي روم!

در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام نيز نقل شده است كه همسر خود را به همراه فرزندش در بيابان مكه رها كرد و چنين مناجات كرد:

(ربنا اني أسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم) [7] .



[ صفحه 49]



پروردگارا، من - يكي از - فرزندانم را در دره اي بي كشت، نزد خانه ي محترم تو سكونت دادم.

سپس به سوي فلسطين بازگشت. زيرا مأموريت الهي او اين چنين بود. جا دارد نگاهي به خود بيندازيم و ببينيم كه تا چه اندازه در انجام مسؤوليت ها و مأموريت هاي خود ثابت قدم هستيم؟ اگر كسي به همان اندازه كه مي داند عمل كند، به همه جا خواهد رسيد. مشكل اين است كه ما به آن چه مي دانيم، عمل نمي كنيم. ما الفبا را مي دانيم و كلاس اول را گذرانده ايم، اما ديگر نمي خوانيم، نمي نويسيم و تمرين نمي كنيم. درخواست هم داريم كه فرمول هاي كلاس هفتم را به ما بدهند! در حالي كه اين درست نيست، و يقينا آن را به ما نخواهند داد.

قرآن درباره ي حضرت موسي عليه السلام و درخواست رؤيت خدا و پاسخ الهي مي فرمايد:

(و لما جاء موسي لميقاتنا و كلمه ربه قال رب أرني أنظر اليك قال لن تراني)؛ [8] .

و چون موسي عليه السلام به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا، خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم، فرمود: هرگز مرا نخواهي ديد.



[ صفحه 50]



البته اين ديدن به معناي ديدن با چشم نيست و حضرت موسي عليه السلام اين مسأله را مي دانست.


پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] احقاف (46)، آيه ي 35.

[3] قلم (68)، آيه ي 14.

[4] طه (20)، آيه ي 115.

[5] همان، آيه ي 14.

[6] همان، آيه ي 13.

[7] ابراهيم (14)، آيه ي 37.

[8] اعراف (7)، آيه ي 143.


بازگشت