انسان بي نماز


ياراني كه همراه پيامبر بودند، وقتي ديدند كه پيامبر برجاي خود ايستاد، همگي ايستادند و با دقت به سيماي نوراني پيامبر چشم دوختند. پيامبر نگاه بر زمين دوخته و در فكر فرو رفته بود. سكوت آن منطقه را صداي پارس كردن سگي به هم ريخته بود.

سگ، لحظه اي از پارس كردن غافل نبود. پس از مدتي ناگهان صداي سگ خاموش شد. پيامبر نگاهش را كه از زمين برداشت و يارانش را ديد كه دور او حلقه زده بودند. پيامبر به آنها گفت:

- آيا فهميديد كه اين سگ چه مي گفت؟

بعضي از آنها جواب دادند:

- نخير يا رسول الله!

و باكنجكاوي چشم به چهره پيامبر دوختند.

پيامبر پس از مكث كوتاهي در حاليكه چهره يكايك يارانش را از زير نظر مي گذراند، گفت:

- اين حيوان مي گفت: اي پيامبر خدا، من هميشه خداي مهربان را شكر مي كنم كه مرا در اين دنيا سگ آفريد. اگر انسان بي نماز بودم، چه مي كردم؟! [1] .


پاورقي

[1] بهترين پناهگاه صفحه 29 به نقل از عرفان اسلامي جلد 5 صفحه 98.


بازگشت