سجده طولاني


در يكي از روزها در مسجد مدينه، هنگام نماز جماعت، حسن كه كودكي خردسال بود، منتظر ماند تا اينكه پيامبر به سجده رفت. او هم از فرصت استفاده كرد و روي دوش پيامبر سوار شد. پيامبر، چند بار ذكر سجده را تكرار كرد و سجده اش از هميشه خيلي طولاني تر شد. همين كه نماز تمام شد، بعضي از نمازگزاران كه از حال پيامبر نگران شده بودند، پيش او رفتند و علت طولاني شدن سجده آن روز را پرسيدند. پيامبر هم با مهرباني به آنها جواب داد.

- هنگام سجده، پسرم حسن برگردنم سوار شده بود و من نخواستم او را ناراحت كنم. آنقدر سجده را طول دادم تاخودش پايين بيايد. [1] .


پاورقي

[1] قصه هاي نماز ص 67 به نقل از ناسخ التواريخ ج 1 ص 172.


بازگشت