اولين خون


تنها دره هاي اطراف مكه شاهد «نمازهاي جماعت» ياران پيامبر بود. آنها مخفيانه، دور از چشم مشركان به نماز مي ايستادند و با خدا راز و نياز مي كردند.

يكي از روزها كه ياران پيامبر، با آرامش مشغول خواندن نماز بودند، ناگهان عده اي از مشركان به همراه «ابوسفيان» و «اخنس بن شريق» كه از حركات عجيب و غريبي كه مسلمانان داشتند، اطلاع پيدا كرده بودند، به صف نماز مسلمانان حمله كردند.

آنها هلهله كنان براي بر هم زدن نماز به ميان «صف نماز» هجوم بردند. همين كه نماز مسلمانان تمام شد، مشركان شروع به فحش و ناسزاگويي كردند. يكي از بت پرستان، رداي يكي از ياران پيامبر را گرفته بود و سعي مي كرد او را به زمين بيندازد. در اين هنگام «سعد» كه از رفتار مشركان مكه خونش بجوش آمده بود، بطرف زمين خم شد و آرواره شتري را كه زمين افتاده بود، برداشت.

مشركان، همچنان گستاخانه مسلمانان را مسخره مي كردند. «سعد» نزديك رفت و آرواره شتر را به سر يكي از بت پرستان كه بيش از ديگران، هلهله مي كرد، كوبيد.

بت پرستان با ناباوري ديدند كه سر آن مرد، شكافت و جوي باريكي از خون بر صورت وپيراهنش روان شد. بت پرستان كه از اين حركت ترسيده بودند، خود را عقب كشيدند. اين ضربه، اولين ضربه اي بود كه بر پيكر بت پرستي فرود مي آمد و خون او را بر چهره اش جاري مي كرد. [1] .


پاورقي

[1] يك كهكشان اشك به نقل از الكامل في التاريخ ج 2 ص 875.


بازگشت