ديوان عشق






مي چكد از ديده ام باران عشق

ديده ام در اشك خود چشمان عشق



در فراسوي ضيافتهاي دل

ميسرايم شعري از ديوان عشق



غم زاعماق دلم كوچيد و رفت

گفت باور كرده ام ايمان عشق



بر در ميخانه عشق و صفا

بسته ام با جام مي پيمان عشق



ميدهد هر لحظه بر قلبم ندا

جان من آماده فرمان عشق



در خرابات حزين زندگي

مي شتابد به سوي دل سامان عشق



كاش ميشد بشنود محبوب من

رازهاي «هاني» پژمان عشق



كتايون سهراب نژاد



[ صفحه 70]




بازگشت