ياد گرفتن نماز


دانش آموزي نوشته است: شيرين ترين خاطره اي كه من از اولين نماز خواندن خود دارم، مربوط به سال هاي قبل از دبستان است. آن روزها من و خواهرم خيلي علاقه داشتيم نماز بخوانيم و به همين خاطر، هر وقت كه پدر يا مادر، به نماز مي ايستادند ما هم در كنار آنها مشغول نماز خواندن مي شديم. ولي بعضي وقت ها مجبور بوديم كه در نبودن پدر و مادرمان نماز بخوانيم و دچار اشكال مي شديم. به همين خاطر، از مادرمان خواهش كرديم كه كلمات را روي كاغذ به صورت درشت برايمان بنويسد و ما در هنگام نماز خواندن آن كاغذ را روبه رويمان مي گذاشتيم و خواهر بزرگ ترم آن را با صداي بلند مي خواند و من هم تكرار مي كردم. اين براي من خيلي شيرين بود. وقتي كه نماز را به طور كامل ياد گرفتيم، پدر و مادرم به عنوان جايزه ما را به زيارت حضرت معصومه (س) بردند و براي هر يك از ما، يك جانماز زيبا خريدند. [1] .


پاورقي

[1] همان مدرك، خاطره ي فاطمه دارابيان از تهران، ص 13.


بازگشت