شهيد بروجردي


هرگز نماز شب او ترك نمي شد. به عبادت عشق مي ورزيد. مشتاقانه در دعاي توسل و كميل شركت مي كرد. بروجردي در سخت ترين شرايط و در مقابله ي با دشوارترين كارهاي جنگ به حبل المتين نماز و دعا چنگ مي زد. در عملياتي كه در نزديكي مهاباد قرار بود انجام شود، فرماندهان به شور وغور نشستند. سرانجام هيچ كس فكرش به جايي قد نداد. برنامه ها مثل كلاف سر در گم شده بود و ناگهان بروجردي رو به قبله نشست و با قلبي شكسته، اما سرشار از اميد گفت: «خدايا! مي داني ما هيچ كاره ايم و ذهن و فكرمان قاصر است. بي توجه تو هيچ كاري از ما ساخته نيست. خدايا! خودت فرجي حاصل كن و ما را ازاين سرگشتگي نجات بده.»



[ صفحه 116]



فرداي آن روز بروجردي در قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) در يك جلسه ي مشترك فرماندهان ارتش و سپاه، طرح عمليات را توجيه مي كند، كه با استقبال گرم فرماندهان روبه رو مي شود. [1] .


پاورقي

[1] سيماي فرزانگان، ص 213 - 231.


بازگشت