پاداش سحرخيزان و نيكوكاران


در قرآن كريم به توضيح چگونگي نيكوكار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از ميان اوصاف آنها بيان مي كند.

نخست اين كه: «آنها كمي از شبها را مي خوابيدند» «كانوا قليلاً من الليل ما يهجعون».

«يهجعون» از ماده ي «هجوع» به معني خواب شبانه است.



[ صفحه 15]



بعضي گفته اند: منظور اين است كه آنها اكثر شب را بيدار بودند و كمي از شب را مي خوابيدند، و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند.

ولي از آنجا كه اين حكم به صورت يك دستور عمومي براي پرهيزكاران و محسنين بعيد به نظر مي رسد اين تفسير مناسب نيست، بلكه منظور اين است كه آنها كمتر اتفاق مي افتاد تمام شب را بخوابند، و به تعبير ديگر «ليل» (شب) به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده است. لذا همه شب بخشي را بيدار بوده و به عبادت و نماز شب مي پرداختند و شبهايي را كه تماماً در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها فوت شود كم بوده است.

دومين وصف آنها را چنين بيان مي كند، آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مي كردند: «و بالاسحار هم يستغفرون».

در آخر شب كه چشم غافلان در خواب است، و محيط از هر نظر آرام، قال و غوغاي زندگي مادي فرونشسته، عواملي كه فكر انسان را به خود مشغول دارد، خاموش است برمي خيزند و به درگاه خدا مي روند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مي پردازند، نماز مي خوانند، و مخصوصاً از گناهان خود استغفار مي كنند.

بسياري معتقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان «نماز شب» است، از اين جهت كه «قنوت نماز وتر» مشتمل بر استغفار است.

«اسحار» جمع «سحر» (بر وزن بشر) در اصل به معني «پوشيده و پنهان بودن» است، و چون در ساعات آخر شب، پوشيدگي خاصي بر همه چيز حاكم است «سحر» ناميده شده است.



[ صفحه 16]



واژه ي «سحر» (بر وزن شعر) نيز به چيزي گفته مي شود كه چهره ي حقايق را مي پوشاند و يا اسرار آن از ديگران پوشيده است.

در روايتي در تفسير «درالمنثور» آمده كه پيغمبر گرامي اسلام (ص) فرمود: «ان آخر الليل في التهجد احب الي من اوله، لأن الله يقول و بالاسحارهم يستغفرون»: آخر شب براي تهجد، نزد من محبوبتر است از آغاز آن، زيرا كه خداوند مي فرمايد: پرهيزكاران در سحرگاهان استغفار مي كنند. [1] .

و در حديث ديگري از امام صادق (ع) مي خوانيم: «كانوا يستغفرون الله في الوتر سبعين مرة في السحر»: نيكوكاران بهشتي در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش مي كردند. [2] .


پاورقي

[1] درالمنثور، ج 6، ص 113.

[2] نمونه، ج 22، ص 321 - 323.


بازگشت