شهادت سوم در اذان و اقامه


مقصود از شهادت سوم، شهادت بر ولايت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام (پس از شهادت بر يگانگي خداوند و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله) در اذان و اقامه است.

چنان كه در فصل دوم ملاحظه شد، در احاديثي كه از اهل بيت عليهم السلام در تبيين بندهاي اذان به ما رسيده است، شهادت سوم وجود ندارد. از اين رو، شيخ المحدثين، صدوق (م 381 ق) پس از اشاره به روايت ابوبكر حضرمي و كليب اسدي [1] در كتاب من لا يحضره الفقيه، در تبيين بندهاي اذان مي گويد:

مصنف اين كتاب مي گويد: اذان صحيح، همين است. نه چيزي به آن افزوده و نه چيزي از آن كاسته مي شود؛ اما مفوضه [2] - كه خدايشان لعنت كناد - اخباري ساخته اند و به موجب آنها دو بار جمله ي «محمد و آل محمد خير البرية» را به اذان افزوده اند. نيز در پاره اي از رواياتشان آورده اند كه پس از «أشهد أن محمداً رسول الله»، دو بار بايد گفت: «أشهد أن علياً ولي الله». بعضي از آنان هم به جاي آن، اين جمله را روايت كرده اند: «أشهد أن علياً أميرالمؤمنين حقاً» كه دو بار بايد گفته شود.

البته شكي نيست كه علي [عليه السلام]، ولي خداست و او اميرالمؤمنين واقعي است و محمد و خاندان او - صلوات الله عليهم - بهترين انسان هايند؛ اما هيچ يك از اينها در اصل، جزء اذان نيست. و من، اين روايات ساختگي را بدان سبب آوردم تا به وسيله ي اين افزوده هاي ساختگي، افراد متهم به تفويض - كه خودشان را ميان ما جا زده اند - شناخته شوند. [3] .

همچنين شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي (م 460 ق) در النهاية مي گويد:

و اما جمله هاي: أشهد أن علياً ولي الله و آل محمد خير البرية - كه در اخبار شاذ روايت شده اند - در اذان به آنها عمل نمي شود، و هر كس به آنها عمل كند (آنها را در اذان بگويد)، خطاكار است. [4] .

او در كتاب المبسوط مي گويد:

جمله هاي: أشهد أن علياً أميرالمؤمنين، و آل محمد خير البرية - كه در روايات شاذ آمده اند - در اذان به آنها عمل نمي شود، و اگر انسان آنها را به كار برد، گناه نكرده است، هر چند نه موجب فضيلت اذان و نه موجب كامل شدن بندهاي اذان مي گردد. [5] .

ساير فقهاي بزرگ شيعه نيز، چه فقيهان پيش از شيخ طوسي و چه پس از او (مانند: شيخ مفيد در المقنعة، [6] سيد مرتضي در الرسائل، [7] حلبي در الكافي، [8] سلار در المراسم، [9] محقق حلي در المعتبر، [10] علامه حلي در المنتهي [11] (تا مقدس اردبيلي (م 993 ق) در شرح خود بر الارشاد، هيچ يك، اين شهادت را در ميان بندهاي اذان، ذكر نكرده اند.

به سخن ديگر، مي توان گفت كه جزء اذان نبودن شهادت سوم، تا قرن دهم در ميان فقهاي بزرگ شيعه مورد اتفاق بوده است. البته از قرن يازدهم، با ظهور مسلك اخباري گري، نظريه ي فقهاي گذشته مورد خدشه قرار گرفت و ظاهراً نخستين كسي كه رأي شيخ صدوق را درباره ي شهادت سوم زير سؤال برد، ملا محمدتقي مجلسي معروف به مجلسي اول (م 1070 ق) است. وي در كتاب روضة المتقين در ذيل كلام صدوق مي گويد:

با در نظر گرفتن فراواني اخباري كه درباره ي افزايش و كاهش [بندهاي اذان] وارد شده و ما تنها بعضي از آنها را آورديم، يقين كردن به اين كه اين اخبار، ساختگي هستند، مشكل است. ظاهراً اخبار مربوط به افزوده شدن اين جملات، هم در اصول (كتاب هاي «اصل») وجود دارند و هم صحيح اند، چنان كه از كار محقق و علامه و شهيد - رحمهم الله - چنين پيداست؛ زيرا اين اخبار را شاذ دانسته اند و حديث شاذ، حديثي است كه صحيح، اما غير مشهور است، با آن كه قائلان به صحت اين اخبار نيز اندك اند - چنان كه دانستي -. پس به صرف اين كه مفوضه يا عامه (اهل سنت) به چيزي عمل كنند، نمي توان به عدم آن يا ساختگي بودنش قطع پيدا كرد، مگر آن كه از ائمه - صلوات الله عليهم - روايتي دال بر اين امر رسيده باشد، كه در اين مورد نرسيده است. به علاوه، شيعه در گذشته و حال، به آن (ذكر شهادت سوم در اذان) عمل كرده است. ظاهر روايات نيز بيانگر آن است كه هرگاه كسي به آن عمل كند، گنهكار نيست، مگر در صورت يقين به شرعي بودنش، كه در اين صورت خطاكار است. بهتر، آن است كه آن (شهادت سوم) را جزء ايمان بداند، نه جزء اذان. [12] .

وي در كتاب حديقة المتقين در مورد شهادت سوم مي گويد:

جمعي از اصحاب، نقل كرده اند كه در اخبار شاذ، آمده است كه آن، جزء اذان است و اگر كسي اين دو بند را به اين عنوان بگويد كه اگر از شارع متلقي است، فبها، و اگر تيمناً و تبركاً باشد، بهتر است. [13] .

نيز در شرح فارسي بر كتاب من لا يحضره الفقيه مي نويسد:

... مصطلح ارباب حديث، آن است كه خبر صحيح مخالف با مشهور را شاذ مي گويند و در زمان محقق و علامه كتب حديث ما بسيار بوده است. بنابراين، يقين كردن به ساختگي بودن اين اخبار، مشكل است... پس اگر كسي اين كلمات را بگويد، چنانچه مطلوب شارع باشد - ولو به عنوان تيمن و تبرك - فبها و اشكالي ندارد، هر چند اگر نگويند، بهتر است... [14] .

بنابراين، مجلسي اول، هر چند سخن شيخ صدوق و همه ي فقهايي را كه اخبار دال بر جزء اذان بودن شهادت سوم را مخدوش دانسته اند، رد كرده است، ولي خود قائل به جزء بودن آن براي اذان نيست. البته فرزند او، علامه محمدباقر مجلسي، قدم را بالاتر گذاشته و بعيد نمي داند كه شهادت سوم، از اجزاي مستحب اذان باشد:

بعيد نيست كه شهادت سوم (شهادت به ولايت) از اجزاي مستحب اذان باشد؛ چرا كه شيخ، علامه، شهيد و ديگران به وارد شدن اخبار [از سوي ائمه عليهم السلام] در اين باره، گواهي داده اند. [15] .

سيد نعمة الله جزايري در الأنوار النعمانية [16] و شيخ يوسف بحراني در الحدائق الناضرة [17] نيز - كه هر دو، مشي اخباري گري دارند - نظر علامه ي مجلسي را تأييد كرده اند، هر چند در همان دوران، برخي از فقيهان غير اخباري (مانند: محقق سبزواري [18] و سبط شهيد ثاني [19] ) همان نظر فقيهان متقدم را داشته اند.

با ظهور فقيه و محقق بزرگوار، وحيد بهبهاني (م 1205 ق)، مسلك اخباري گري افول كرد؛ اما وي ضمن تصريح به جزء نبودن شهادت سوم در اذان و بدعت دانستن و حرمت گفتن آن به قصد جزئيت، با تمسك به قاعده ي «تسامح در ادله ي سنن» و خبر موجود در الاحتجاج طبرسي [20] و نيز قياس به فرستادن صلوات پس از نام گرامي پيامبر خدا، گفتن آن را به قصد مطلق قربت و نه به قصد جزئيت براي اذان، مخل به اذان نمي داند؛ بلكه آن را مندوب مي شمارد. ساير فقها تا دوره ي معاصر نيز همين نظر را تأييد كرده اند. [21] .

خلاصه ي كلام، اين كه: فقهاي بزرگ شيعه، چه قدما و چه متأخرانشان، هيچ يك، شهادت سوم را جزء اذان نمي دانند؛ اما بسياري از آنها معتقدند كه گفتن آن بعد از شهادت بر رسالت خاتم انبياء بدون قصد جزئيت، اشكالي ندارد؛ بلكه به قصد مطلق ذكر، مطلوب است.


پاورقي

[1] ر. ك: ص 38 ح 23.

[2] مفوضه فرقه اي از غاليان بودند كه اعتقاد داشتند خداوند، محمد صلي الله عليه و آله را آفريد و آفرينش دنيا را به او واگذاشت. از اين رو، پيامبر صلي الله عليه و آله نيز آفريدگار است و به قولي، معتقد بودند كه پيامبر صلي الله عليه و آله هم كار آفرينش دنيا را به علي عليه السلام واگذاشت. ر. ك: معجم مصطلحات الحديث: ص 169 (المفوضه).

[3] كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 188 - 189.

[4] النهاية: ص 69.

[5] المبسوط: ج 1 ص 99.

[6] المقنعة: ص 100.

[7] رسائل الشريف المرتضي: ج 3 ص 30.

[8] الكافي، حلبي: ص 120.

[9] المراسم العلوية: ص 67.

[10] المعتبر: ج 2 ص 124.

[11] منتهي المطلب: ج 4 ص 377.

[12] روضة المتقين: ج 2 ص 245.

[13] حديقة المتقين (مخطوط): ص 17.

[14] لوامع صاحبقراني: ج 1 ص 182.

[15] بحارالأنوار: ج 84 ص 111.

[16] الأنوار النعمانية: ج 1 ص 169.

[17] الحدائق الناضرة: ج 7 ص 403.

[18] ذخيرة المعاد: ج 2 ص 254.

[19] الزهران الزوية في الروضة البهية (مخطوط).

[20] قاسم بن معاويه روايت كرد كه: به امام صادق عليه السلام گفتم: اينها در حديث معراج روايت مي كنند كه چون پيامبر خدا به معراج برده شد، بر عرش ديد... و چون خداوند عزوجل ماه را آفريد، بر آن نوشت: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي أميرالمؤمنين» و اينها همان لكه هاي سياهي هستند كه شما در ماه مي بينيد. پس هرگاه يكي از شما مي گويد: «لا اله الا الله، محمد رسول الله»، بايد بگويد: «علي أميرالمؤمنين» (الاحتجاج: ج 1 ص 365 ح 62).

[21] ر. ك: كلمات الأعلام حول جواز الشهادة...: ص 384 - 417.


بازگشت