سوره ي حمد


(1) اعوذ بالله

(1) پناه مي برم و التجا [1] مي كنم به معبود بحق و خداوند مطلق.

(2) من الشيطان الرجيم

(2) از شر وسوسه ديو فريبنده سركش، يا دور مانده از رحمت رحمان، يا رانده از رياض رضوان [2] يا رميده از طبقات آسمان.

(3) بسم الله

(3) به نام خداي سزاي پرستش.

(4) الرحمن

(4) نيك بخشنده بر بندگان، به هستي و حيات.

(5) الرحيم

(5) نكو بخشاينده برايشان به بقاء و حفظ از آفات.

(6) الحمد

(6) هر ثنا و ستايش و آفريني كه از ازل تا



[ صفحه 36]



ابد موجود و معلوم بود و هست و خواهد بود، سراسر.

(7) لله

(7) خداي راست كه مسمي و موصوف است به همه اسماء و صفات كماليه، از جلاليه و جماليه.

(8) رب العالمين

(8) آفريننده و پرورنده و دارنده و كارساز عالميان، از ملائكه و جن و انس و وحوش و طيور و بهائم [3] و سباع [4] و انواع حيوان و غير آن...

(9) الرحمن

(9) بخشاينده وجود - بار ديگر در آخرت - پس از فناي جهانيان.

(10) الرحيم

(10) بخنشده ديگر بار، به رأفت و رحمت بر مؤمنان و جاي دادن ايشان در بهشت، به امن و امان.

(11) مالك يوم الدين

(11) خداوند روز پاداش، يا مالك و متصرف محض در روز رستاخيز، يا حافظ اعمال بندگان به روز بازپسين، تا در دادن و ستدن، كم و كاستي نشود و كاري بر غلط نرود، يا، داور روزشمار - كه ميان بندگان - به حق حكم كند.

(12) اياك نعبد

(12) تو را مي پرستيم و بس، كه غير تو در خور عبادت نيست.

(13) و اياك نستعين

(13) و تنها از تو ياري مي خواهيم، در پرستش تو، و انجاح حوائج و دفع و رفع مشكلات.

(14) اهدنا

(14) ما را راه نماي.



[ صفحه 37]



(15) الصراط المستقيم

(15) به راهي راست در اقوال و افعال و اخلاق - (كه آن راه متوسط است) ميانه افراط و تفريط، و غلو و تقصير، يا (ثابت دار ما را به راه راست كه دين اسلام است) و سنت سيد انام (صلي الله عليه و آله الكرام) و طريقه حقه ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين).

(16) صراط الذين انعمت عليهم

(16) بنماي ما را، راه آنان كه به فضل خود برايشان انعام كردي، به نعمت نبوت و رسالت و ولايت و صديقيت و شهادت و صلاحيت - يا راه آنان كه اهل قربند و ايشان را به كمال نعمت ظاهر - كه قبول شريعت است و به جمال نعمت باطن - كه اطلاع بر اسرار حقيقت است - آراسته و معزز و مكرم داشته اي.

(17) غير المغضوب عليهم

(17) نه راه آنان كه كافر شدند و خود خشم گرفته اي برايشان، يا راه جهودان كه به سبب تمرد و تجاوز و معانده و قتل انبياء و تحريف كتب، بر آنان خشم گرفتي، يا هر كس كه طرف تفريط را دارد و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و بأوا بغضب من الله.

(18) و لا الضالين

(18) و نه راه گمراهان، يعني آنان كه در طرق مختلفه و سبل [5] منحرفه افتادند، يا راه ترسايان كه به علت افراط در شأن مسيح (علي نبينا و عليه السلام) گمراه گشتند، يا هر كه جانب افراط را داراست. لقد كفر الذين قالوا



[ صفحه 38]



ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد.

(2) و گفتن اين كلمات، به جهت آن است كه از شر وساوس وي محفوظ ماند، و (استعاذه) في الحقيقه، پاك گرداندن زبان و رفتن خانه دل است از غبار اغيار و صفا دادن آن براي آن يگانه محبوب نهان و آشكار و مثل كسي كه استعاذه مي كند و خاطرش متعلق است به غير حق و در دلش فكرهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است، مثل كسي است كه بر در قلعه استواري ايستاده و (ددي) [6] درنده در صدد است كه او را بگيرد و بدرد، و او پياپي به زبان گويد كه پناه مي برم از شر اين (دد) به اين قلعه محكم، و همي بر جاي خود ايستد و به درون آن نرود تا در بربندد و از گزند او ايمن گردد!



تا زهر بد زبانت كوته نيست

يك اعوذت، اعوذ بالله نيست



بلكه آن نزد صاحب عرفان

نيست الا اعوذ بالشيطان



گاه گوئي اعوذ و گه لا حول

ليك فعلت همه مكذب قول



بر زبانت اعوذ مي راني

يار شيطاني و نمي داني



طرفه حالي كه دزد بيگانه

شده، همراه صاحب خانه



مي زند، همچو او صلا و صفير

دربدر، كو بكو، كه دزد! بگير!



(7) آن به تسبيح و جلال و حمد و سبوحي سزا

وان به تقديس و كمال و نعت قدوسي جدير



آن سزاي آفرين، كز حمد او زنده است جان

وان بدايع آفرين كز شكر وي روشن ضمير



(11) و بر قرائت ملك، يعني پادشاه روز جزا كه سلطنت در آن روز، جز او را نباشد. لمن الملك اليوم لله الواحد القهار (؟)

(12) بيان حقيقت عبادت، در شهادت به توحيد گذشت و در اين موضع، چون بر عبوديت خود، خداي را تصريح كند و اين امر را منحصر به او (جل شأنه) نمايد و طرف خطاب وي خداي «علام الغيوب» است، پس دروغ در آن افحش و اشنع



[ صفحه 39]



است.

لا جرم بايد همه دم، ترك هوس كرد و سگ نفس را در مرس [7] آورد.



چون شمع به سوز، زنده مي بايد بود

دل سوخته، سرفكنده، مي بايد بود



تا كامروا شوي، ز انجامي خوش

ناكامي كش، كه بنده مي بايد بود



و بندگي براي او بايد كرد، نه براي خود.



تو بندگي چو گدايان، به شرط مزد مكن

كه خواجه، خود، روش بنده پروري داند



و گفته اند: كه نكته اين كه «نعبد» به صيغه جمع آمده - نه مفرد - آن است كه در احكام شرعيه مقرر است كه «تبعض صفقه» نشايد، به اين معني كه هر كه متاعي چند، در يك عقد بخرد و بعضي از آن عيبناك برآيد، خريدار را بايد كه يا همه را قبول كند، يا رد نمايد و اگر مشتري به معامله رضايت دهد، او را نرسد كه بعضي را نگاه دارد و بعضي را كنار گذارد. پس چون بنده اي عبادت خود را با عبادت ديگران در آميزد، حق تعالي، كريم تر از آن است كه عبادات بي عيب همه را به علت عبادتي با عيب رد كند.



به طفيل همه قبولم كن

اي خداي من و خداي همه!



(13) و بايد كه در اين قول نيز، صادق باشد، يعني از ديگري در هيچ امري ياري نخواهد مگر، آن كس را كه در آن امر، واسطه و سبب و مسخر [8] مشيت [9] رب داند و داند كه اگر حق تعالي نخواهد، در دل آن كس نيفكند كه ياري او كند، پس في الحقيقه حق، ياري او مي كند و دست ديگران آلتي است در يد قدرت حق تعالي و تقدس.



درگه خلق همه زرق و فسون است و هوس

چشم اميد به دادار جهان بايد و بس



گويند: يكي از مشايخ چون در نماز به (اياك نعبد و اياك نستعين) رسيد، از هوش رفت و بيفتاد، چون سبب پرسيدند، گفت: ترسيدم كه مرا گويند، چون او را بندگي كني و بس و از او ياري خواهي و بس، پس چرا حاجت خود



[ صفحه 40]



به ديگران گوئي و از اين و آن ياري جوئي؟



بر در مخلوق بودن عمر ضايع كردن است

خاك آن در شو كه آب بندگان زو روشن است



ياري، از وي جو، مجو از زيد و عمر

سر خوش از وي باش، نه از بنگ و خمر



(15) و در اخبار اهل بيت (عليهم السلام) است كه مراد از صراط مستقيم، حضرت علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) است و به سخن ديگر. امام مفترض الطاعه است، پس معني آن كه: به ما بشناسان امام به حق را، تا متابعت و پيروي وي كنيم و به راهي كه او رفته برويم و امور خود را تسليم اوامر او كنيم و دستور او را پذيريم و محبت او را در دل گيريم تا در آخرت با او محشور شويم و در آن سرا به سعادت عظمي رسيم، يا ثابت دار ما را بر معرفت و محبت و متابعت امام، عليه السلام.

و در حديث نبوي (صلي الله عليه و آله) وارد است كه هر كه مرد و نشناخت (امام زمان) خود را، مرد - مردن در زمان جاهليت - يعني بي ايمان. بزرگي گفته: بنماي به ما راه راست، به اين معني است كه. ما را به محبت ذاتي خود مشرف دار، تا از توجه و اتكاء به غير تو، آزاد گشته و به تمامي درگير و گرو تو باشيم، جز تو ندانيم و جز تو نخوانيم و جز تو را نگزينيم، تا در همه حال جز تو را نبينيم.



مطلوب هر كس از تو مرادي و مطلبي

مقصود ما ز دنيا و عقبي لقاي تست



(17) يهودان كه پيغمبر و پادشاه

به فرمان يزدان يكي بود شان



ز فرمان يزدان چو رخ تافتند

از اين عز و شأن خلع بنمودشان



ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون.



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] پناه بردن.

[2] باغ بهشت.

[3] چهارپايان.

[4] درندگان.

[5] راه ها.

[6] جانور درنده اي.

[7] طنابي كه بر گردن سگ بندند.

[8] رام و مطيع.

[9] خواست خداوند.


بازگشت