تكبيرات هفتگانه


(2) اللهم انت الملك الحق المبين

(2) بار خدايا، توئي پادشاه استوار و پايدار و پديدار!

(3) لا اله الا انت

(3) نيست معبودي سزاي پرستش، جز تو.

(4) سبحانك

(4) پاك مي دانم و منزه مي شمارم جناب تو را از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزيبد.

(5) اني علمت سوء و ظلمت نفسي

(5) همانا كه من بد كردم و به نفس خود ستم روا داشتم.

(6) فاغفرلي ذنبي

(6) پس بيامرز گناهانم را.

(7) انه لا يغفر الذنوب الا انت.

(7) همانا نيامرزد گناهان را كسي، به غير از تو.



[ صفحه 30]



(8) لبيك

(8) كنايه از آن كه: مي ايستم به خدمت تو، ايستادني، پس از ايستادني، يعني: هميشه تو را خدمتگذارم.

(9) و سعديك

(9) كنايه از آن كه: فرمان برم تو را، فرمان بردني! پس از فرمان بردني، يعني پيوسته تو را فرمانبردارم.

(10) و الخير في يديك

(10) آنچه نيك است، در دست تو است و از تو برآيد.

(11) و الشر ليس اليك

(11) بد را به سوي تو راه نيست و به تو نسبت آن نشايد.

(12) و المهدي من هديت

(12) راه يافته، كسي است كه تو او را راه نمودي.

(13) عبدك و ابن عبدك

(13) تو را بنده و بنده زاده ام.

(14) بين يديك

(14) كه در حضورت ايستاده ام.

(15) منك

(15) از تو است تمام وجود من.

(16) و بك

(16) و به تو است قوام و هستي من.

(17) و لك

(17) و تو راست تملك من.

(18) و اليك

(18) و به سوي تو است بازگشت من.

(19) لا ملجأ و لا منجا منك الا اليك

(19) نيست پناهي و گريزگاهي از تو، مگر به سوي تو.

(20) سبحانك و حنانيك

(20) پاك و منزه مي دانم ساحت كبريائي تو را از غبار آنچه تو را نسزد و نشايد،اي پروردگار! و پيوسته از تو درخواست مي كنم مهرباني و رحمت و عطوفت فراوان و بي پايان و بخش بسيار!.



[ صفحه 31]



(21) تباركت

(21) بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خيرها و بركت ها توئي.

(22) و تعاليت

(22) و بس والا [1] جاهي [2] ، دست ادراك از دامن معرفت تو كوتاه است و پاي سعي را از وصول به جنابت، خارها در راه.

(23) سبحانك

(23) مقدس و منزهي.

(24) رب البيت

(24)اي خداي خانه كعبه!

(25) وجهت وجهي للذي فطرالسموات و الارض

(25) روي دل خود را متوجه ساختم به آن كه به قدرت محض بيافريد آسمان ها و زمين را.

(26) عالم الغيب و الشهادة

(26) داناي نهان و آشكارا.

(27) حنيفا

(27) در حالتي كه متمايلم از همه دين ها به دين توحيد.

(28) مسلما

(28) در صورتي كه فرمانبردارم.

(29) و ما انا من المشركين

(29) و نيستم از شرك آورندگان حق تعالي (جل شأنه).

(30) ان صلوتي

(30) همانا كه نماز من.

(31) و نسكي

(31) و قرباني، يا حج، يا همه عبادت هاي من.

(32) و محياي

(23) و زندگاني من، يعني آنچه بر آنم در مدت حيات، از اعتقادات صحيحه و افعال حسنه و جمله نيكي هائي كه مي كنم.

(33) و مماتي

(33) و آنچه بر آن مي ميرم از ايمان و طاعت و مبراتي كه پس از مرگ عوائد آن به روان من مي رسد.



[ صفحه 32]



(34) لله

(34) خداي راست.

(35) رب العالمين

(35) كه پروردگار جهانيان است.

(36) لا شريك له

(36) نيست او را شريكي، يعني: من در عبادت خود، كسي را با او شريك نمي كنم، چون بت پرستان.

(37) و بذلك امرت

(37) و به اين مأمور شده ام.

(38) و انا من المسلمين

(38) و من از زمره فرمان بردارانم.

(1) اينك دعاي افتتاح كه نوبت آن پس از تكبير سوم است:



(4) پاك از آنها كه جاهلان گفتند

پاك تر زانكه عاقلان گفتند



(7) و پس از تكبير پنجم: (در متن به رديف 8 به بعد رجوع شود)



(9) يك نگاه از تو و در باختن جان از من

يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من



(11) هرچه هست از قامت ناساز كج اندام ماست

ورنه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست



(19) غير از در تو، دري ندانم

غير از تو كس دگر نخوانم



اي نام خوش تو بر زبانم

از درگه خويشتن مرانم



(20) گر ما مقصريم تو درياي رحمتي

جرمي كه مي رود به اميد عطاي توست



دانم كه در حساب نيايد گناه ما

آنجا كه فضل و رحمت بي منتهاي تست



(22) اسلام ز جانب فرنگ آوردن

آيينه چين ز سوي زنگ آوردن



از باده رخ شيخ به رنگ آوردن

بتوان، نتوان ترا به چنگ آوردن





[ صفحه 33]



(24) به اين معني كه به امر تو، روي به جانب كعبه آورده و به سوي آن توجه كرده ام و گرنه كعبه نيز آفريده تست و نه سزاي پرستش است و نه آنست كه پرستش آن مي كنم.



كعبه سنگي بر آستانه تست

قبله راهي به سوي خانه تست



و بعد از تكبير هفتم: (در متن به رديف 25 به بعد رجوع شود)

(36) و اين كلماتي است كه حق تعالي، در قرآن مجيد از ابراهيم خليل (عليه السلام) حكايت فرمود و گفته اند كه مراد از اين، تفويض جميع امور است به حق تعالي، يعني هر چه كنم و بگويم همه محض خداست.



سفر به سوي تو پويم، حضرت به كوي تو جويم

سخن براي تو گويم، خمش براي تو باشم



(38) و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد، يعني روي دل با حق داشته و همه كارها، به او واگذاشته باشد، نه آن كه بسته كار و بار و رهين [3] دكان و بازار و محو آمال و اميال و مستغرق شهوات و غرفه وسوسه ها گردد.



در طريقت كجا روا باشد

دل به بتخانه رفته، تن به نماز



پس دروغ گفته، آن كه روي دل به خدا نياورده و كار خود به او رها نكرده است و اي بسا اول كلامي كه در نماز، افتتاح به آن كنند، دروغ محض باشد. مستحب است كه در حال تكبير دستها را تا برابر گوش ها بردارد - چنان كه كف ها رو به قبله باشد و انگشتان به هم بچسبد - مگر دو انگشت بزرگ و ابتداي تكبير، ابتداي دست برداشتن باشد و انتهاي آن به انتهاي آن. و همچنين مي توان هر يك از تكبيرات هفتگانه را - كه در آغاز نماز و قبل از آن گفته مي شود - مقارن نيت فرض گفت و تكبيرةالاحرام قرار داد و با آن نماز بست. حضرت (اميرالمؤمنين علي عليه السلام) را پرسيدند از معني و مصلحت برداشتن دست ها در حال تكبير؟ فرمودند: معني آن كه خداي بزرگتر است، كه يكتاي بي همتاست، كه نيست مثل او چيزي و بسوده [4] نشود به انگشت ها و دريافته نگردد به حس ها.



نه ادراك در كنه ذاتش رسد

نه فكرت به غور صفاتش رسد





[ صفحه 34]





نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم

نه بر ذيل وصفش رسد دست فهم



و بعضي گفته اند دست برداشتن، اشاره اي است به اين كه،اي خداي آمرزگار! در يم [5] گناه غرقه ام، دستم گير تا برآيم!



مانده در تيه [6] فراقم، ره نما،اي رهنما

غرقه در درياي هجرم دست گير،اي دستگير!



[ صفحه 35]




پاورقي

[1] بلند، بلند مرتبه.

[2] فر و شكوه.

[3] در رهن و گرو و قيد و بند بودن.

[4] لمس.

[5] دريا.

[6] گمراهي، سرگرداني، خودپسندي، و بياباني كه رونده در آن گمراه شود و راه به جائي نبرد.


بازگشت