نمائي و نمودي از شخصيت فرهنگي اسلامي مولي ملامحسن فيض كاشاني


عنوان متعالي «مولا» به (فيض) در كتب قديمه نيز ضبط شده است



«خدايا مرا از من آزاد كن

ضميرم به عشق خود آباد كن»



بسم الله الرحمن الرحيم

در اسلام، بعد از حضرت ختمي مرتبت و امامان - كه وصف كامل مقام و صفات ايشان، از توانائي بيان آدميان فراتر است و ديگران را نتوان كه با اين بزرگان مقايسه كرد - (مولي ملامحسن فيض كاشاني) در سطح دانشمندان نامور تاريخ اسلام، از زمره چند تن سرآمد اوتادي است كه در امر تعميق و تنوير فرهنگ الهي اسلام، به ويژه مذهب شيعه، سهمي بزرگ و جايگاهي بس بلند دارند.

باري، تاريخ نويسان، نام اين عالم عالي جاه را: ملامحسن، فيض، فيض كاشي، فيض كاشاني، و سال تولدش را از 1001 تا 1008 هجري ضبط كرده اند.

به هر حال، در آن زمان كه باري تعالي، نوزادي (پسر) به (شاه مرتضي) فرزند (شاه محمود) داد، پدر، نوزاد را در آغاز (محمد)



[ صفحه 2]



نام نهاد و سپس (محسن) لقب داد و همين (محمد - محسن) بود كه بعدها به نام علامه زمان (ملامحسن فيض كاشاني) در تاريخ اسلام، نامداري جاودانه شد. (محمد - محسن) روزگار كودكي و نوجواني را در موطن خود - قم و كاشان - در پناه پدر، با آموختن آموختني هاي آن روزگار، گذراند و بعد، براي شناوري در درياهاي پهناورتر علوم زمان، با رخصت پدر، راهي اصفهان و شيراز شد. در شيراز، نخست به محضر درس سيد (ماجد بحراني) راه يافت و همزمان در كانون علمي فيلسوف شرق (ملاصدرا) به تلمذ نشست و در آن مراكز بزرگ علم و معرفت، به فراگرفتن دانش هاي عصر پرداخت. او مراحل ترقي را، آن چنان سريع پيمود و پرتو دانشش را بدان وسعت پراكند كه استاد بزرگ (ملاصدرا) وي را (فيض) لقب داد و دخترش (صدريه) را به همسري او در آورد. و از آن زمان (ملامحسن) به (فيض كاشاني) نيز معروف شد.

بعد از اين، (فيض) با مقام والاي علمي، به اصفهان بازگشت و در اين شهر، به تدريس علوم اسلامي پرداخت.

(فيض) اشتياق به علوم، خاصه ميل پرگشائي به آسمان بلند و گشاده علوم اسلامي را، از نياكانش به ميراث برده بود. زيرا: پدرش (شاه مرتضي) و جدش (شاه محمود) نيز، از علماء بزرگ عصر خويش بوده اند. چنان كه فرزندانش (ملامحمد علم الهدي) و (معين الدين احمد) و برادرانش (ملا عبدالغفور) و ملامحمد (معروف به نورالدين كاشاني) و اولاد و احفاد آنها نيز - هر يك - بيش و كم - از سرآمد علماء و پيشوايان اسلامي دوران خود به شمار مي رفته و ابواب محاضر درس و بحث و كتاب سراهايشان به روي طلاب علوم زمان گشوده بوده است، با اين تفاوت، كه گويا مرتبه علمي (فيض) از همه آنان فراتر بوده است. طرفه اين كه: از زماني كه جد اعلاي (فيض) مشعل تابان علم و ادب در خدمت اسلام و انسان را، در خانواده خود برافروخت، تاكنون آن شعله تابناك، در آن خاندان فرهنگي: در كاشان،



[ صفحه 3]



قم، تهران، كرمانشاه (باختران) و ديگر نقاط درون و برون كشور - اگرچه گاهي نوسان هايي داشته - ولي در طول تاريخ هرگز خاموش نشده است!

باري، محققان، تعداد تأليفات عربي و فارسي (فيض) را از 120 تا 220 مجلد، كتاب و رساله ذكر كرده اند كه كتاب هاي معروف: وافي، صافي، اصفي، مصفي، مشواق و... و ترجمة الصلوة و ديوان اشعار او، از آن گروه اند كه پاره اي از اين كتاب ها، گذشته از زبان هاي عربي و فارسي، به زبان هاي ديگر نيز ترجمه شده است. اما جاي تأسف است كه از كل آن تأليفات، فهرست معتبري در دسترس نيست و شايد اين بدان سبب باشد كه كل تأليفات، در يك جا متمركز نمي باشد ولي گويا بيشترين كتاب ها و تصانيف خطي و چاپي و نيز مستندترين فهرست اكثر تأليفات و مصنفات موجود وي را مي توان در كتابخانه هاي: آيت الله مرعشي، آستانه قدس، دانشگاه تهران، مجلس ملي، شهيد مطهري (سپهسالار)، ملك، سنگلچي،محدث... يافت و البته اين، دليل اين معني نمي باشد كه بقيه كتاب هاي (فيض) احيانا معدوم شده باشد و يا در ساير كتابخانه هاي عمومي و شخصي هم، يافت نشود، چه فرهنگ دوستان و اسلام پژوهان ديگري نيز از دودمان (فيض) و ديگران بوده و هستند كه به انگيزه علاقه به فرهنگ اسلام، يا دست كم، دلبستگي به حفظ ميراث فرهنگي خانوادگي خود، نسخه هائي - خطي يا چاپي - از كتب و رسالات (فيض) را در كتابخانه هاي شخصي خود نگهداري مي كنند تا ضمن محافظت اين گنجينه ها از دستبردها و آفات، مورد استفاده خود و ديگران قرار دهند، يا اهتمام ورزيده، عندالاستطاعه با چاپ و تكثير و نشر آنها، ديگر مشتاقان فرهنگ اسلامي را مستفيض كنند، كه از آن جمله اند. در كاشان، آقاي محمد علامه فيض (وي، كه خود از نواده هاي مولي (فيض) است، اخيرا علاوه بر كمك و مساعدت و همكاري و اهتمام در



[ صفحه 4]



كار چاپ كتاب (معادن الحكمه) تأليف (علم الهدي فرزند فيض) با كتابخانه آيت الله مرعشي، فهرست تعدادي از كتب خطي و چاپي اخلاف و احفاد (فيض) را نيز در حاشيه كتاب مزبور ذكر و عين آن كتاب ها را در كتابخانه شخصي خود حفظ كرده تا مورد استفاده طالبان با اهليت قرار دهد. همچنين در باختران (كرمانشاه) آقايان فيض مهدوي، در تهران، كتابخانه هاي شمس، محمدي، زوار، و آقايان سيد محمدعلي مرتضوي (صفير) و عمادالدين طبري و احيانا در شيراز آقاي عطااله زاهد و در اهواز آقايان شفيعي و صافي و...

(فيض) از نظر فضلا و عرفا: عالمي رباني، فاضلي كامل و صمداني، عارفي سبحاني... شخصيتي، فقيه، محدث، مفسر، محقق، حكيم، فيلسوف، متكلم، متالله، شاعر، اديب، ماهر در علوم عقلي و نقلي... بوده، زبان عربي علمي را عالمانه مي دانسته و در نثر و نظم فارسي، استاد، و در اين زبان مأنوس و محبوب و فرهنگ پرور ما، فارسي زبان ها (ايراني ها)، بهترين آثار را به جا نهاده است. فضلا مي دانند كه پس از قرن ها كه ادبيات و فرهنگ ايران مورد توجه اسلاميان نبود و در عالم اسلام، زبان عربي، به نام (زبان بين المللي اسلامي) يكه تازي مي كرد، اين (صدر المتأللهين) و (فيض كاشاني) بودند كه براي نخستين بار، بسياري از كتاب هاي علمي و فلسفي اسلامي را به زبان فارسي نوشتند و از آن پس، ديگر علماي اسلامي نيز به پيروي اين دو مقتدا و فيلسوف بزرگ، به زبان فرهنگ پرور و زيباي فارسي رو آوردند و آثاري ارجمند، به زبان فارسي، به جا نهادند و بدين تدابير، ادبيات اسلام و ايران را به طور متقابل و برابر، وسيع تر و غني تر كردند.

(فيض) با اين كه مانند استاد خود (ملاصدرا) از فيلسوفان و عارفاني بوده كه راز هر تحول اجتماعي و سر آزادي و سعادتمندي آدميان را در فراگيري دانش و بينش جوهرها و انگيزه ها مي دانسته و خود نيز همه دانش خود را طبعا از راه تحصيل آموخته، معهذا، اين رباعي تكيه كلام او بوده:



[ صفحه 5]





«علمي كه حقيقي است در (سينه) بود

در (سينه) بود هر آنچه (درسي) نبود



صد خانه تو را كتاب سودي نكند

بايد كه كتابخانه در (سينه) بود»



كه احيانا مي تواند اين كنايه به امي بودن حضرت رسول اكرم و لدني بودن علم آن بزرگوار باشد. (؟)

(فيض) در زمان شاه عباس دوم صفوي مي زيسته، او بر حسب خواهش شاه، مدتي هم امامت جماعت (مسجد شاه) اصفهان را به عهده داشته و شاه ساعي بوده كه متظاهر به ارادتمندي او باشد و لذا همواره موجبات رفاه و رضاي وي را فراهم مي ساخته، با اين همه (فيض) كسي نبوده كه جز در برابر پروردگار خاضع و جز براي بندگان خدا خاشع شود. چنان كه، او زندگي در خانه ساده ملائي اجدادي را بر سكناي در خانه هاي تقديمي شاه ترجيح مي داده و لابد بر اثر همين مناعت ها بوده كه كس نتوانسته به او روشي را وراي از عقيده خودش تحميل كند؟ سهل است، هر وقت هم كه شاه، عزم ديدارش را مي كرده و به سوي محل اقامت (فيض) مي شتافته، اگرچه (شاه) بوده اما به رعايت ادب و فروتني به (فيض) مقداري از راه منتهي به خانه (مراد) را (مريدانه)، پياده مي پيموده است.

نگارنده، خانه هائي را كه شاه عباس براي (فيض) در (كاشان و قمصر) ساخته، به ياد دارد. دريغ كه به علت چگونگي فرهنگ متصرفاتش اين بناهاي فرهنگي تاريخي، صورت نخستين خود را از دست داده، اما (تل شاه عباس) مقر ملاقات با (فيض) در (قمصر) همچنان پابرجا و براي بازسازي خود، چشم به راه ستايشگران راه و رفتار (فيض) است!

از بناهاي منصوب به (فيض) - مهم تر و معروف تر از همه - دارالعلوم اسلامي (فيضيه) در قم و نيز (ميدان فيض) در كاشان و (تكيه فيض) در اصفهان و آثار چند (سد) و مقسم آب در (قمصر) است و با اين كه هم اينك در اين كشور كمتر شهري است كه در آن، مدرسه و خياباني به نام (فيض) نباشد، معهذا



[ صفحه 6]



دريغ است اگر در بازسازي آثار منسوب به (فيض) خاصه در كاشان و قمصر، زادگاه و وطن او، به علت نياز طبيعي محل و بزرگداشت آن مولي، بيش از اين مسامحه شود. (فيض) نماز جمعه را به دلائل مبسوط و اجتهاد و فتواي خود - و شايد بدان دليل كه هر اجتماع هم انديش هم فرهنگ، مي تواند نتايج اجتماعي، سياسي مطلوبي را هم به بار آورد - واجب عيني مي دانسته و اصولا ارزش هر نماز را در كيفيت حال و فهم فرهنگ نماز و شور و شيفتگي نمازگزار و چگونگي ادراك او به اين راز و نياز روحاني، با خدا مي شناخته و كتاب مستطاب (ترجمة الصلوة) را تحت تأثير اين منطق نوشته كه شايد اين كتاب، از عظيم ترين خدمات فرهنگي او به اسلام و نمازگزاران فارسي زبان و (زبان فارسي) باشد (؟)

(فيض) پيروان همه اديان الهي را مشمول رحمت و محبت و عطوفت و شايسته تبليغ و ارشاد و جذب به اسلام مي دانسته و به هنگام احتمال ناروائي ها - براي آنها - به حرمت مقام انسانيت و ارائه اخلاق متمدنانه اسلامي، آنان را مورد حمايت انساني خود قرار مي داده است.

(فيض) دوران جواني را به تحصيل و تدريس و قضاوت و فقاهت، طي و دوران پيري را نيز در (قمصر و كاشان) به نوشتن كتاب و رساله و سرودن شعر و معاشرت با مردم مي گذرانده، به عبارت جامع تر، (فيض) عمري را به خواندن و گفتن و نوشتن و سرودن و افاضه و استفاضه علمي سپري و خدمات كم نظير خود را به اسلاميت و انسانيت با پاكي و يكرويگي تمام كرده، مكتوبات او، از نثر و نظم، همه شيوا، محكم، عالي، و گواه عشق راستين او به خدا و خلق خدا و دين و اخلاق و عدالت و صداقت و عطوفت است، چنان كه تعاليم بي غش و خداپسندانه او - در حد خود - هميشه مي تواند به جاي هر مرام و مسلك غير خدائي نويد آفرين، براي شيفتگان عالم انسانيت باشد. (به مناسبت، دو قطعه از اشعار اسلامي انساني او را در آغاز و پايان اين كتاب آورده شده).

(فيض) زماني را هم، از دست حاسدان و مفتريان و سعايتگران و رقباي



[ صفحه 7]



قاصر الفكر خود - كه برانگيخته از سوي مغرضان و جامعه نازك انديش زمان خود - بوده اند، در نوعي مهاجرت و غربت و محروميت به سر مي برده، مي گويند در يكي از اين سفرهاي اضطراري، دخترش طعمه گرگ شد (؟) و نيز مي گويند مايه اصلي گرفتاري هاي وي، گفتار و رفتار بلند و عميق و سرشار از صداقت و صراحت و آگاهي و شهرت و محبوبيتش بوده كه افراد تنگ نظر و بي استعداد و فاسد و كوته نگر را بر مي انگيخته كه به راه و روش او شك يا رشك برند و يا به سبب حضور معنوي او خود را حقير و موقعيت خود را ناچيز و تنگ بينند و آزارش را روا دارند، در صورتي كه اين رباعي از اوست:



«از نور نبي واقف اين راه شدم

وز مهر علي عارف الله شدم



چون پيروي نبي و آلش كردم

ز اسرار حقايق همه آگاه شدم»



به هر روي، اگر بيدادگري ها، از عناصر تجزيه ناپذير همه روزگاران است، تاريخ نيز همواره در كار احقاق حق و دادگري و لااقل حق شناسي از صاحبان حق است و سرانجام حكم بر حق خود را صادر و دور از دسترس عوامل زمان و مكان بر پيشاني فلك مي كوبد تا براي ابد بماند!

آيا وجود آن همه آثار فرهنگي (فيض) در جهان، و نام و آوازه بلند و مقام شكوهمند او، خود نوعي حكم عادلانه تاريخ نيست؟

باري، بنابر آنچه ضبط شده، رحلت (فيض) در حدود سنوات 1093 - 1091 هجري اتفاق افتاده و مرقد پاكش در كاشان (آخوند فيض) همه روزه، خاصه جمعه ها، زيارتگاه مسلمين و مؤمنين و عارفان و عبرتگاه اهل دين است.

در پايان مغتنم مي دانم بيافزايم و تكرار كنم كه چه به هنگام است، اگر از سر حق گذاري راستين، به مرمت بقعه شريف (فيض) و بازسازي آثار منسوب به او و چاپ و نشر كتاب هاي خطي او اهتمام شود!

انشاءالله - والسلام عليكم و رحمت اله و بركاته. -

تهران. محمود فيضي



[ صفحه 8]





«آن را كه جز به درگه ايزد نياز نيست

راهش نماز باشد و راهي دراز نيست»




بازگشت