شرك ها و توحيد ها


در قرآن مجيد مصاديق گوناگوني براي شرك آمده است كه ما به بعضي از آنها اشاره مي كنيم كه ضمنا معني توحيد عملي قرآن اجمالا روشن مي گردد.

1- «اَفَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» [1] .

آيا ديدي آن كس را كه هواي نفس خودش را معبود خودش قرار داده است.

در اين آيه انسان شهوت پرست مشرك شمرده شده است مثنوي گويد:



مادر بت ها بت نفس شماست

چونكه آن بت مار و اين بت اژدهاست



آهن و سنگ است نفس و بت شرار

آن شرار از آب ميگيرد قرار





[ صفحه 292]





سنگ و آهن زاب كي ساكن شود

آدمي با اين دو كي ايمن شود



پس از آن جا كه مي گوييم اياك نعبد و معبوديت غيرخدا را نفي مي كنيم، مدعي اين مطلب شده ايم كه خدايا ما به فرمان تو هستيم نه به فرمان ميلها و هواها و هوسها و شهوتهاي خودمان.

2- «اِتَّخَذُوا اَحْبارَهُم و رُهْبانَهُم اَرْباباً مِنْ دُون اللّهِ» [2] .

در حاليكه يهوديان و مسيحيان را مذمت مي فرمايد مي گويد! آنان بدون آنكه مستندي از امر خدا داشته باشند؛ حبرهاي خودشان (حبر عالم يهود را گويند) و راهب هاي خودشان را، خداي خويش قرار داده اند و پرستش مي كنند.

مي دانيم يهوديان و مسيحيان علما و مقدسين خود را به آن شكل كه بت پرستها بتها را عبادت مي كردند عبادت نمي كردند. يعني آنها را مثلا سجده نمي كردند بلكه همينقدر بود كه در مقابل آنان متعبد بودند؛ يعني بدون آن كه از طرف خداوند اجازه داشته باشند مطيع و تسليم آن ها بودند و در حقيقت مطيع ميل ها و هواهاي نفساني آنها بودند؛ هر چه آنان به ميل و هواي خود ميگفتند؛ اين ها مي پذيرفتند. خداوند در آنجا ميفرمايد اطاعت از حقوق خاصه پروردگار است و هر كس كه دستور دهد مي شود اطاعت كرد. حبرها و راهب ها را كه خدا دستور نداده چرا اطاعت مي كنيد؟

پس آنجا كه مي گوئيم اياك نعبد يعني خدايا؛ هيچ گروهي را به نام روحاني و به نام قديس و به نام ديگر عبادت نميكنيم؛ كوركورانه اطاعت نمي كنيم؛ هر كس را تو فرمان داده اي اطاعت مي كنيم و هر كس را كه تو فرمان نداده اي اطاعت نمي كنيم.

اگر رسول خدا را اطاعت مي كنيم از آن جهت است كه تو صريحا فرمان او را واجب كرده اي.

اگر ائمه اطهار را به عنوان اولي الامر اطاعت ميكنيم چون تو فرمان داده اي. اگر فرمان مجتهدان جامع الشرائط يعني علماي متقي عادل آگاه را اطاعت مي كنيم به



[ صفحه 293]



حكم اين است كه پيغمبر و ائمه اطهار كه فرمانشان را تو واجب الطاعه كرده اي به ما اين چنين دستور داده اند.

3- «قُلْ يا اَهلَ الْكتابِ تَعالَوْا الي كَلمةٍ سَواءٍ بَيْنَنا و بَينكُمْ اَلا نَعْبُدُ اِلا اللّهَ وَ لا نُشْرِكْ بِهِ شيئاً وَ لا يَتَّخِذَ بعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُون اللّهِ» [3] .

اين همان آيه ايست كه رسول الله در سال 5 يا 6 هجري بصورت بخشنامه به سران كشورهاي دنيا فرستاد.

بگو اي اهل كتاب؛ اي كساني كه خودتانرا به يك كتاب آسماني مستند مي كنيد؛ نه ما مي توانيم بگوئيم بما اختصاص دارد و نه شما مي توانيد ادعا كنيد مخصوص شماست؛ و آن الله است. بيائيد؛ هيچ چيزي را شريك او قرار ندهيم. تا آنجا كه مي فرمايد:

«وَ لايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً...»

برخي از ما برخي ديگر را «رب» و صاحب اختيار نگيريم؛ هيچ كدام ديگري را عبادت و اطاعت نكنيم؛ معبود و مطاع نگيريم، تنها خدا را «رب» و معبود و مطاع بدانيم و بس.

اين نيز يكي ديگر از مظاهر توحيد عملي قرآن است كه مي فرمايد:

هيچ انساني انسان ديگر را رب خودش قرار ندهد و انساني انسان ديگر را مربوب خويش نسازد. پس معني اياك نعبد اين است: خدايا تنها تو را «رب» و مطاع قرار ميدهيم و هيچ معبود اجتماعي نداريم و هيچ انساني را و فرمان انساني را در برابر تو و فرمان تو مطاع قرار نميدهيم.

4- «وَ تِلْكَ نِعْمةٌ تَمُنُّها عليَّ اَنْ عَبَّدْتَ بَني اسرائيلَ» [4] .

موسي بن عمران وقتي با فرعون روبرو شد و او را دعوت كرد فرعون با خشونت گفت: تو همان كسي هستي كه در خانه ي ما بودي و در زير دست ما بزرگ شدي. و آن كار مهم و زشت (مراد همان كشتن قبطي است) را انجام دادي. موسي جواب داد:



[ صفحه 294]



حال اين منت را به سر من گذاشتي در مقابل اين كه بني اسرائيل را بنده خودت قرار داده اي؟! يعني آيا تو ميگوئي من هيچ نگويم در مقابل اين عملت كه بني اسرائيل را بنده ساخته اي؟!

ملاحظه مي كنيد كه حضرت موسي، فرعون مآبي يعني همان استبداد فرعون را «تعبيد» ناميده است. بني اسرائيل هيچگاه فرعون را سجده نمي كردند؛ بلكه فرعون آنها را ذليل ساخته و به اطاعت اجباري و كار اجباري و بهره كشي وادار كرده بود و هر نوع حق اختيار و آزادي را از آنها سلب نموده بود. آنها عملا در مقابل فرعون رام و مطيع بودند. پس اياك نعبد يعني خدايا تن به تعبيدها و تذليل ها و اطاعتهاي اجباري و بهره كشي و سلب حق اختيار و آزادي نميدهم.

اين ها نمونه هائيست كه در قرآن آمده است و ميتواند روشنگر معناي توحيد عملي باشد. توحيد عملي همان است كه در اصطلاح علماي اسلامي توحيد در عبادت ميگويند، كه مراد توحيد در عينيت خارجي است. يعني آنكه واقعيت وجود انسان هم يگانه شده باشد.

خلاصه آنكه در اسلام كافي نيست كه مسلمان تنها در مرحله فكر و انديشه موحد باشد و خدا را در ذات و صفات و افعال به يگانگي بشناسد و بداند و درك كند كه اگر به او پيشنهاد كنند كه درباره خداشناسي بحث كند، بتواند 6 ماه در اطراف خدا سخن بگويد، اين چنين شخصي نيمي از توحيد را دارد، و نيم ديگر آنست كه در عمل يگانه گرا باشد؛ بلكه يگانه شده باشد. آن هنگام كه خدا را با تمام اوصاف شناخت و در اطاعت و تسليم نيز يگانه بود ميتوان گفت موحد است.

همان طور كه قبلا اشاره كرديم؛ اينجاست كه به عظمت سوره حمد پي مي بريم؛ و راستي شگفت آور است كه چگونه شخصي كه هيچگاه در عمرش درس نخوانده و با فيلسوفي برخورد نكرده و هيچ دانشمندي را ملاقات ننموده، بتواند در اولين سوره كتابش كلمات را طوري تنظيم كند كه تمام مكتبش را در يك قطعه كوچك بگنجاند، توحيد نظري را در چند جمله كوتاه و در كمال اوج و تعالي بيان كند



[ صفحه 295]



و توحيد عملي را در يك جمله كوتاه و در كمال اوج و تعالي بيان كند و توحيد عملي را در يك جمله كوتاه اياك نعبد نشان دهد!


پاورقي

[1] سوره فرقان، آيه ي 43.

[2] سوره ي توبه، آيه ي 31.

[3] سوره ي آل عمران، آيه ي 64.

[4] سوره شعراء، آيه ي 22.


بازگشت