توحيد نظري و توحيد عملي


در اسلام دو توحيد وجود دارد: نظري و عملي. توحيد نظري مربوط به عالم شناخت و انديشه است. يعني خدا را به يگانگي شناختن؛ و توحيد عملي يعني خود را در عمل يگانه و يك جهت و در جهت ذات يگانه ساختن. به عبارت ديگر توحيد نظري يعني شناخت يگانه بودن خدا، و توحيد عملي يعني يگانه شده انسان!

نكته اي كه مي خواهم تذكر دهم اين است كه در سوره ي حمد آنچه از اول سوره تا اين جا آمده است مربوط به نوع اول يعني توحيد نظري است، و از اين جا «اياك نعبد» به بعد بيان توحيد عملي است و اينجاست كه انسان به عظمت بي مانند اين سوره ي كوچك پي مي برد و نمونه واضحي از اعجاز اين كتاب كريم را در اين سوره ي كوچك در مي يابد.

راستي انسان نمي تواند از شگفتي خودداري نمايد، كه چگونه بر زبان مردي



[ صفحه 287]



امي و درس نخوانده و در محيط اميت و بي سوادي و بي خبري از علم و فرهنگ اين چنين سخناني جاري مي شود كه از نظر عمق و ژرفا بزرگترين حكماي الهي را به فكر فرومي برد و از نظر عذوبت و سلاست در حدي است كه انسان هرگز از تكرار آن سير نمي شود.

توضيح مطلب اين كه:

جمله ها و كلماتي كه از اول سوره تا «مالك يوم الدين» گذشت؛ يك سلسله مسائل شناختي درباره خداوند مطرح ساخت. او «الله» است، او «رحمان» است، او «رحيم» است ؛ او «رب العالمين» است، او «مالك يوم الدين» است. به علاوه او ذاتي است كه «محمود» علي الاطلاق است؛ همه حمدها و سپاس ها به او تعلق دارد.

راستي تمام الهيات در اين چند كلمه گنجانده شده است، عمده ترين مسائل الهي دراين چند كلمه طرح شده است.

علما و حكما اسلام به حق استنباط كردند كه طرح اين مسائل از طرف قرآن، دعوت به غور در عمق و ژرفاي اين حقايق است؛ قرآن نميخواهد كه ما صرفا با لقلقه زبان اين كلمات را بر زبان آوريم بلكه مي خواهد حقايق اين ها را درك نمائيم.

آن كه در نماز خود خدا را با اين اوصاف ياد ميكند در حقيقت در مقام ادعاي شناخت خداوند به اين اسماء و صفات است.

شناخت اين كه او (الله) است يعني ذات كامل و شايسته پرستش كه همه موجودات عالم بالفطره متوجه اويند. به عبارت ديگر شناخت و اقرار و اعتراف به موجودي كه كامل مطلق است، نقص؛ كاستي و نيستي و نياز را در او راهي نيست، و به همين دليل همه چيز از او و متوجه او و به سوي اوست.

شناخت آنكه او رحمن است كه جدا بايستي (چنانكه بحث كرديم) انسان انديشه اش را بسيار دقيق و لطيف كند تا بتواند خدا را به اين صفت بشناسد. يعني درك كند كه سراسر وجود، مظهر رحمانيت ذات حق است؛ آن چه از او صدور مي يابد جز خير و رحمت نيست؛ هيچ موجودي از آن جهت كه موجود است؛ از آن



[ صفحه 288]



جهت كه منتسب به ذات حق است؛ يعني از آن جهت كه عيني و واقعي است؛ جز خير و رحمت نيست؛ شريت و نقمت از جنبه هاي عدمي و نسبي و اضافي اشياء است نه از جنبه هاي وجودي و في نفسه آنها.

شناخت آن كه او رحيم است. بنده اي كه خدا را با اين صفت مي خواند ادعا مي كند كه به اين مرحله از معرفت و شناخت رسيده كه نه تنها نظام خلق و صدور اشياء را تشخيص مي دهد كه مظهر ذات حق است، نظام بازگشت اشياء به سوي حق نيز؛ نظام خير و رحمت است؛ يعني موجودات از رحمت آمده و برحمت بازمي گردند.

اين به معني سبقت و تقدم رحمت بر غضب و نقمت است، و به تعبير ديگر: نقمت و عذاب نيز اگر درست شناخته شود رحمتي است در لباس نقمت. به عبارت ديگر: خداوند متعال داراي صفات جمال و صفات جلال است. صفات جمال از قبيل علم و قدرت و حيات وجود و رحمت، و صفات جلال از قبيل قدوسيت جباريت، منتقميت و امثال اين ها.

خداوند متعال در مرتبه ذات خود داراي دوگانگي نيست كه مثلا نيمي از ذاتش رحمت و خير وجود و ربوبيت باشد و نيم ديگر قدوسيت و جباريت و انتقام. و همچنين خداوند از همان حيث و در همان مرتبه اي كه خير وجود و رحمت است جبار و منتقم نيست، بلكه نوعي تقدم و تأخر ميان اسماء و صفاتش حكمفرماست.

اهل حكمت و معرفت تحقيقات بسيار جالب و عميقي در اين زمينه كرده اند كه از باارزشترين محصولات انديشه بشري است و تنها افرادي كه از قريحه اي سرشار توأم با تعمقي فراوان و پي گيريي خستگي ناپذير برخوردار بوده اند به عمق اين حقايق رسيده اند.

آري نوعي تقدم و تأخر ميان اسماء و صفات پروردگار حكم فرماست يعني بعضي از اسماء و صفات زائيده و مولود بعضي ديگر است. بطور كلي صفات جماليه بر صفات جلاليه تقدم دارند صفات جلاليه مولود و زائيده صفات جماليه است. آنكه جباريت و منتقميتش بر هر چيز ديگر تقدم دارد «يهو» خداي ساختگي



[ صفحه 289]



يهود است، نه «الله» خداي واقعي جهان و معرفي شده از طرف قرآن.

اينجاست كه به خوبي مي توان درك كرد كه چرا «بسم الله» قرآن با رحمان و رحيم توأم است نه مثلا با جبار منتقم، زيرا نمايش هستي از نظر قرآن، نمايش الله رحمان رحيم است. و حتي جباريت و منتقميت نيز شكلي ديگر از رحمانيت و رحيميت است.

البته پيداست كه رحمت رحيميه، يعني رحمتي كه موجودات در بازگشت به سوي حق مشمول آن مي شوند؛ در درجه اول شامل حال اهل ايمان است يعني آنها هستند كه آنچه به آنها ميرسد ظاهرا و باطنا رحمت است. رحمتي است در صورت رحمت نه در صورت نقمت؛ رحمتي است مطلق نه نسبي.

اين كه گفته مي شود فرق رحمان و رحيم اين است كه رحمان مربوط به دنياست و رحيم مربوط به آخرت؛ يا گفته مي شود رحمان شامل همه مردم اعم از كافر و مؤمن مي شود اما رحيم تنها شامل حال مؤمنين مي گردد مقصود همان است كه قبلا توضيح داديم.

دنيا و آخرت از آن نظر كه دو جهانند با يكديگر فرق ندارند كه يكي اعتبار رحمت را از ماده و تبصره «رحمان» و ديگري از ماده يا تبصره «رحيم» يا مثلا رحمتهاي مشترك كافر و مؤمن از يك ماده يا تبصره تأمين شده باشد و رحمتهاي خاص اهل ايمان از ماده يا تبصره ديگر.

جهان هستي اينچنين تقسيمات ندارد؛ تقسيم هستي از نظر رحمت اين است كه جهان «آمدن» دارد و «بازگشتن». جهان «از اويي» دارد و «به سوي اوئي». خداوند رحمان است يعني آمدن و «از اويي» جهان مظهر رحمت است، و خداوند رحيم است يعني بازگشتن و «به سوي اويي» جهان نيز مظهر رحمت است. حتي جهنم و عذاب الهي كه مظهر جباريت و انتقام الهي است نيز مولود رحيميت اوست. در اينجا بيش از اين نمي توان توضيح داد.

او مالك يوم الدين است. در اينجا معرفت و شناخت ديگري مطرح است.

بنده مدعي شناخت سرانجام آفرينش است يعني آنكه او مي داند روز جزائي



[ صفحه 290]



است و در اين روز منكشف خواهد شد كه هيچ اسباب و وسيله اي اصالت نداشته و ملك و مالك بالاصاله خداوند بوده است.

اين ها همه با آن تفسير هائي كه قبلا گفته شد؛ در قلمرو توحيد نظري است؛ يعني توحيدي كه از مقوله شناخت است و اين شناختها فوق العاده لازم و ضروري است. و هيچگاه نبايد گفت كه اين مرحله يك مرحله ذهني است و ضرورتي ندارد، خير، بلكه در اسلام شناخت خودش اصالت دارد و تا اين مرحله نباشد انسان در عمل پيش نخواهد رفت.

اما آيا اين مرحله كافي است؟ يعني اگر انسان فقط بشناسد و بفهمد موحد محسوب شده است؟

خير؛ بلكه اين شناختن و فهميدن مقدمه شدن است. يعني بايد بشناسد و بفهمد تا بشود. (توحيد عملي)

آنگاه كه مي گوئيم اياك نعبد، توحيد عملي را آغاز نموده ايم و مي خواهيم اظهار يگانه شدن كنيم.


بازگشت