حمد مخصوص خداوند است


بعيد نيست كه در معني حمد؛ مفهوم ديگري نيز دخالت داشته باشد و آن مفهوم، «پرستش» است پس در مفهوم حمد سه عنصر در آن واحد دخيل است: ستايش؛ سپاس؛ پرستش؛ به عبارت ديگر حمد؛ ستايش سپاسگزارانه پرستشانه است. شايد اين كه طبق اين آيه: حمد مخصوص خداوند است و غير او محمودي نيست، از اين جهت هست كه در مفهوم حمد؛ مفهوم پرستش هم هست.

مفسرين در اين جهت اتفاق نظر دارند كه معني آيه ي اين است كه تمام «حمد» ها از آن خداست. اگر در كلمه ي حمد غير از سپاسگزاري مفهوم خضوع و فروتني عابدانه نباشد؛ و تنها معناي حمد سپاسگزاري باشد؛ چرا نبايد انسان در مقابل وسائط انساني كه خدا براي او قرار داده است سپاسگزاري كند؟

مخلوقاتي كه خدا بوسيله ي آنها خيري به انسان مي رساند؛ نيز بايد سپاسگزار و قدردان آنان بود. تا آنجا كه گفته شده است «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ» هر كس مخلوق را سپاسگزار نباشد؛ خالق را سپاسگزار نبوده است. پدر؛ مادر؛ معلم و تمام آنها كه همواره وجود انسان مشمول خيرها و احسانهاي آنان بوده همه را بايد شكرگزار بود؛ هيچگاه نمي توان بعذر اين كه من شكر خدا را مي كنم و به بندگان كاري ندارم، آنان را فراموش كرد و شكر نعمتشان را به جاي نياورد. ولي بايد توجه داشت كه اين طور نيست كه يك جا بنده را بايد شكر كرد و يك جا خدا را، بلكه در همان حال كه بنده را سپاسگزاري مي كني؛ بايد توجه داشته باشي كه بنده استقلال ندارد، در همان چيزي كه از ناحيه ي بنده به انسان رسيده است خداوند پيش از آن استحقاق شكر دارد.

پس از اينجا كه حمد مخصوص الله است معلوم مي گردد كه معنايش تنها سپاسگزاري نيست بلكه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است.

خداوند به دليل اين كه يگانه ذات شايسته پرستش است و به دليل اين كه رحمن و رحيم است او را ستايش و سپاس و پرستش مي كنيم.

خلاصه اين كه حمد يك احساس پاك دروني انساني است و از اعماق روح هر



[ صفحه 277]



انسان سرچشمه مي گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد. و اين است كه سوره ي حمد مستلزم معرفت الهي است، يعني تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند نمي تواند يك سوره ي حمد را درست و صحيح و به صورت واقعي كه لقلقه لسان نباشد، بخواند.

مثلا ملاحظه كنيد كه شما وقتي به انساني برخورد مي كنيد كه داراي روح بسيار متعالي و بزرگي است و داراي ملكات و فضائلي تشخيص مي دهيد، و هنگاميكه به او نيازي پيدا كرديد دريافتيد كه وي بدون هيچ گونه چشم داشتي در رفع نياز شما دريغ نداشته و خير و احسان او به شما رسيده است، اكنون كه شما در مقابل عظمت روحي اين شخص خاضع گشته ايد اگر نامي از او در محفلي برده شود شما همچون بلبلي كه در مقابل گل قرار گرفته، عاشق وار به مدح او سخن آغاز كرده و از ته دل او را مي ستاييد! اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با اين ستودن؛ احساس لذت و راحت مي نماييد!

در نماز، انسان يك چنين حالتي دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم كه عبادت لازمه ي شناخت خداوند است و تا خداشناسي كامل نگردد عبادت اوج نمي گيرد.

در اين جا نكته جالبي كه شايان توجه است اين كه بعد از الحمدلله چهار صفت ديگر آمده است «رب العالمين- الرحمن- الرحيم- مالك يوم الدين» كه البته هر كدام دري به سوي معرفت حق است كه توضيح خواهيم داد.

ولي تا آنجا كه اين صفات نيامده فقط حمد را اختصاص به الله- ذاتي كه شايسته پرستش و ستايش است- داده عالي ترين درجه را مي رساند.

يعني ذاتي كه قطع نظر از كارهاي او و احسان او بخودم، و قبل از اين كه من به آغاز و انتهاي علم و دانش و آفرينش خودم و اين گيتي پهناور نظر داشته باشم، او خودش شايسته حمد است و او را بايد بستاييم! البته اين درجه را همه كس نمي تواند ادعا كند و آن علي ابن ابيطالب است كه مي گويد:

«الهي ما عبدتك طمعا في جنتك و لا خوفا من نارك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك».



[ صفحه 278]



پروردگارا! اين كه من تو را پرستش مي كنم نه براي بهشت توست و نه براي ترس از جهنمت. اگر بهشت و جهنمي هم خلق نمي كردي من تو را چون شايسته پرستش هستي عبادت مي كردم.

پرستش من براي اين نيست كه مرا خلق كردي و به من احسان نمودي و نه چون در آخرت به عبادت كنندگان بهشت مي دهي، بلكه چون تو هستي و تو لايق پرستشي! [1] .

و بقول سعدي:



گر از دوست چشمت باحسان اوست

تو در بند خويشي نه در بند دوست



خلاف طريقت بود كاولياء

تمنا كنند از خدا جز خدا [2] .




پاورقي

[1] در نهج البلاغه تلقي عبادت براي عابدين به سه نحو تقسيم شده است آنجا كه مي فرمايد: قوم عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار و قوم عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار.

گروهي براي احسانهاي خدا او را عبادت مي كنند كه آنان بازرگانانند و گروهي از ترس او را عبادت مي كنند، آنان نيز بردگانند. و گروهي نيز از روي شكر عبادت مي كنند. اين گروه آزادگانند.

[2] بوستان سعدي.


بازگشت