الله


الله يكي از نامهاي خداست. نام گذاري هائي كه براي افراد و يا اشياء مي كنند گاهي از نوع علامت است و گاهي از نوع وصف. در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراي معاني هستند ولي معناي آنها منظور نگرديده؛ بلكه تنها براي تشخيص و بازشناسي اين اسم گذاشته شده است و لذا حكم يك علامت را بيشتر ندارد. چه



[ صفحه 269]



بسا در اينگونه موارد معناي نام علاوه بر اين كه حكايتگر اوصاف صاحب نام نيست، ممكن است ضد آنهم باشد. مثل آنكه نام غلامان سياه را كافور مي نهادند! (برعكس نهند نام زنگي كافور)

در قسم دوم نام، حكايتگر شأني از شئون صاحب نام است و صفتي از صفات او را بيان مي كند.

پروردگار متعال نامي كه صرفا جنبه ي علامت داشته باشد، ندارد و تمام نامهاي او، نمايانگر حقيقتي از حقايق ذات مقدس اوست.

در قرآن كريم در حدود صد اسم براي خداوند آمده است كه در واقع صد صفت است كه نمونه ي آنها را در همين سوره ملاحظه مي نمائيد: «الله، رحمن، رحيم، مالك يوم الدين». ولي هيچ كدام جامعيتي را كه اين نام دارد، ندارند؛ چون آنها هر كدام يكي از كمالات او را نشان مي دهد ولي اين نام، نمايانگر ذات مستجمع جميع صفات كماليه است.

كلمه الله در اصل «الاله» بوده است و همزه بخاطر كثرت استعمال حذف گرديده است.

درباره ي ريشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضي گفته اند اين كلمه از «اله» مشتق است و بعضي ديگر گفته اند كه «وله» گرفته شده است و اله فعال بمعناي مفعول است مانند كتاب بمعناي مكتوب.

اگر از «اله» مشتق شده باشد يعني «عبد» پس الله يعني ذات شايسته پرستش كه كامل از جميع جهات است. چون موجودي كه خودش مخلوق ديگري است و يا داراي نقص است؛ شايسته پرستش نخواهد بود، پس همينكه گفته مي شود «الاله» يعني آن ذاتي كه بگونه ايست كه او را بايد پرستش كرد و قهرا اين معاني در اين كلمه نهفته است، ذات مستجمع جميع صفات كماليه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.

و اگر از وله مشتق شده باشد، وله يعني تحير، و اله يعني حيران و يا بمعني عاشق و شيداست و از اين جهت خداوند را الله گفته اند كه عقل ها در مقابل ذات مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.



[ صفحه 270]



سيبويه، از ائمه علماي صرف و نحو ادبيات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجري زندگي مي كرده است. وي كه در فن خودش نبوغ داشته و كتابش را كه به «الكتاب» معروف است در اين فن نظير «منطق» ارسطو در منطق و «مجسطي» بطليموس در علم هيئت، شمرده اند و سخنش در ادب عربي سند محسوب مي گردد و از طرفداران اين نظر است كه ريشه ي كلمه الله «ولَه» بمعناي حيرت در مقابل عظمت و يا وله و عشق است:

مثنوي مولوي نظر او را نقل كرده و مي گويد:



معني الله گفت آن سيبويه

يولهون في الحوائج هم لديه



گفت الهنا في حوائجنا اليك

و التمسناها وجدناها لديك



مولوي آن حالتي را يادآوري مي كند كه انسان دردي پيدا كرده و بيچاره گشته و بي اختيار به سوي نقطه اي روي مي آورد و پناهنده مي شود، او «الله» است!



صد هزاران عاقل اندر وقت درد

جمله نالان پيش آن ديان فرد



بلكه جمله ماهيان در موجها

جمله پرندگان در اوجها



بلكه جمله موجها بازيكنان

ذوق و شوقش را عيان اندر ميان [1] .



تنها انسانها نيستند كه در وقت نياز به سوي او روي مي آورند ؛ ماهي هاي دريا در ميان امواج و پرندگان در اوج آسمانها؛ بلكه همان موج هاي بيجان دريا هم نالان در پيش الله هستند!

و احتمال قوي دارد كه اله و وله دو لهجه از يك لغت باشد، يعني اول وله بوده بعد آن را به صورت اله استعمال كرده اند؛ و وقتي آن را به صورت اله تلفظ نمودند معني پرستش هم پيدا كرده است؛ بنابراين معني الله چنين مي شود: آن ذاتي كه همه موجودات؛ ناآگاهانه واله ي او هستند و او تنها حقيقتي است كه شايستگي پرستش دارد.

ترجمه الله مي توان گفت كه در فارسي لغتي مترادف كلمه الله كه بشود جاي آن



[ صفحه 271]



گذارد نداريم، و هيچ كدام رساننده تمام معني الله نيستند. زيرا اگر به جاي الله «خدا» بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خود آي» است و رساننده ي تعبيري است كه فيلسوفان مي كنند، يعني «واجب الوجود» و يا شايد به كلمه غني كه در قرآن آمده است نزديك تر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعني صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولي مرادف با خداوند نيست؛ خداوند يك شأن از شئون الله است.


پاورقي

[1] مثنوي چاپ كلاله خاور، ص 34، بيت 37.


بازگشت