وجهه ملكوتي عمل


نسبت دنيا و آخرت نسبت بدن و روح، يعني نسبت ظاهر به باطن است؛ دنيا و آخرت دو جهان كاملا مجزا و منفصل از يكديگر نيستند؛ عالم دنيا و آخرت و يا به تعبير ديگر ملك و ملكوت مجموعا يك واحد است همچون ورق كتاب كه داراي دو صفحه است، و يا همچون سكه اي كه دو طرف دارد. زميني كه در دنيا هست،



[ صفحه 257]



همين زمين با چهره ملكوتي اش در آخرت پيدا مي شود. جمادات و نباتات دنيا با وجهه ملكوتيشان در آخرت ظاهر مي شوند. اساسا آخرت وجهه ملكوتي دنياست.

شرط اين كه يك عمل، وجهه ملكوتي خوب و «علييني» پيدا كند اين است كه با توجه به خدا و براي صعود به ملكوت خدا انجام بگيرد. اگر كسي معتقد به قيامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد،عمل او وجهه ملكوتي نخواهد داشت و به تعبير ديگر صعود به عليين نخواهد كرد. وجهه ملكوتي عمل وجهه بالاست و وجهه ملكي آن وجهه پايين است. تا عملي از راه نيت و از راه عقيده و ايمان، نورانيت و صفا پيدا نكند، به ملكوت عليا نمي رسد؛ عملي به ملكوت عليا مي رسد كه روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروي و ملكوتي آن است.

قرآن كريم چه زيبا مي فرمايد:

«اِليْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ». [1] .

«به سوي او سخن پاك بالا مي رود و كردار شايسته بالا مي بردش».

اين آيه به دو گونه قابل تفسير است و هر دو گونه در كتب تفسير ذكر شده است: يكي اين كه سخن پاك و اعتقاد پاك را كردار شايسته بالا مي برد؛ ديگر اين كه سخن پاك و اعتقاد پاك، كردار شايسته را بالا مي برد و ملكوتي مي سازد. دو تفسير - كه هر دو صحيح است و مانعي ندارد كه هر دو مقصود باشد - مجموعا اين اصل را بيان مي كنند كه ايمان در مقبوليت عمل و بالا رفتن عمل به سوي بالا تأثير دارد و عمل، در سيراب شدن ايمان و بالا رفتن درجه ايمان. اين اصل در معارف اسلامي اصل مسلمي است. استشهاد ما به اين آيه بنابر تفسير دوم است گو اين كه- همچنانكه اشاره كرديم- از نظر ما مانعي ندارد كه آيه كريمه در آن واحد ناظر به هر دو معني باشد.

به هر حال اشتباه است اگر بپنداريم اعمال كساني كه ايمان به خدا و قيامت ندارند، به سوي خدا صعود مي نمايد و وجهه «علييني» پيدا مي كند.



[ صفحه 258]



اگر به ما بگويند كه فلان كس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداريم كه چنين كسي به قم و اصفهان و شيراز برسد؛ اگر كسي چنين احتمالي بدهد به او مي خنديم و مي گوييم اگر او مي خواست به قم و اصفهان و شيراز برود بايد از جاده جنوب تهران خارج شود و ادامه دهد.

محال است كسي به سوي تركستان برود و به كعبه برسد.

بهشت و جهنم، دو غايت سير معنوي انسان است. در آن جهان هر كسي خود را در غايت مسير خود مي بيند، يكي بالاست و ديگري پايين، يكي اعلاعليين است و ديگري اسفل سافلين.

«اِنَّ كِتابَ الاَبْرارِ لَفي عِلّيّينَ». [2] .

«اِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفي سِجّينٍ». [3] .

چگونه ممكن است كسي به سوي مقصدي حركت نكند و يا به سوي مقصدي ضد آن مقصد حركت كند و آنگاه به آن مقصد برسد؟! حركت به سوي عليين، فرع آهنگ و اراده رسيدن به آن است و آهنگ و اراده ي، فرع معرفت و اعتقاد از يك طرف و تمكين و تسليم از طرف ديگر است. از آنكه به چنين مقصدي اعتقاد ندارد يا تمكين و تسليم ندارد و بالاخره رغبتي به آن ندارد و به انگيزه رسيدن به آنجا كوچكترين گامي برنمي دارد چگونه مي توان توقع داشت كه سر از آنجا در بياورد؟ بي شك هر راهي به مقصد خودش منتهي مي گردد؛ تا مقصد خدا نباشد به خدا منتهي نمي گردد.

قرآن كريم مي فرمايد:

«مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَدْحُوراً. و مَنْ اَرادَ الاخِرَةَ و سعي لَها سَعْيَها و هُوَ مُؤْمِنٌ فَاولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً». [4] .



[ صفحه 259]



«هر كس (فقط) طالب دنياي نقد باشد، آن مقدار كه بخواهيم به آنان كه بخواهيم مي دهيم، سپس براي وي جهنم را قرار داده ايم كه نكوهيده و رانده شده وارد آن مي گردد. و هركس خواهان آخرت باشد و كوشش شايسته آن را انجام دهد، پس كوشش آنان مورد قدرداني قرار خواهد گرفت».

يعني اگر كسي سطح فكرش از دنيا بالاتر نباشد و هدفي عاليتر از دنيا نداشته باشد، محال است كه به هدف عالي اخروي نائل گردد؛ و لطف و كرم ما و خدايي ما ايجاب مي كند كه از همان هدف دنيايي كه خواهان آن است به او بهره اي بدهيم.

در اينجا نكته اي هست: جهان دنيا، جهان طبيعت و ماده است، جهان علل و اسباب است، علل و اسباب دنيوي با هم در تزاحم و جنگند؛ در اين دنيا «قسر» هم وجود دارد؛ لهذا كسي كه هدفش دنيا باشد، تضميني ندارد كه صد در صد به مقصود برسد. تعبيري كه قرآن كريم براي تفهيم اين نكته انتخاب فرموده است اين است:

«هر قدر بخواهيم، به هر كس بخواهيم مي دهيم».

ولي آنكس كه در نظام روحي خودش هدف عالي تري دارد و دل به هدفهاي كوچك نقد نداده است و به سوي هدف الهي گام برمي دارد و با ايمان جلو مي رود، البته وي به هدف خواهد رسيد زيرا خداوند ارجگزار است، كار نيكي را كه تقديم او گردد مي پذيرد و مزد مي دهد.

در اينجا سعي و كوشش هم شرط است زيرا محال است كه كسي بي گام برداشتن، راهپيمايي كند و به هدف برسد.

سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«كُلاً نُمِدُّ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ ربِّكَ، و ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً». [5] .

«ما همه را، هم اين گروه را و هم آن گروه را، از فيض پروردگارت مدد مي كنيم؛ فيض پروردگار تو از كسي دريغ نشده است».



[ صفحه 260]



يعني ما فياض علي الاطلاقيم و جهان را مستعد فعاليت ساخته ايم؛ هر كسي هر تخمي كه بپاشد آن را به ثمر مي رسانيم؛ هر كس كه به سوي هدفي رهسپار است او را به هدفش مي رسانيم.

حكماي الهي مي گويند: واجب الوجود بالذات واجب من جميع الجهات و الحيثيات است: لهذا واجب الفياضيه است؛ از اين رو هر كس طالب هر چه باشد، خدا او را مدد مي كند. چنين نيست كه اگر كسي طالب دنيا باشد خدا بفرمايد تو گمراه هستي و برخلاف ارشاد و هدايت ما عمل كرده اي پس ما تو را تأييد نمي كنيم. نه، چنين نيست؛ دنياطلب هم در دنياطلبي خويش در حدودي كه اين سراي اسباب و علل و تمانع و تزاحم امكان مي دهد مورد تأييد و حمايت الهي است و از بذل و بخشش بي دريغ او بهره مند مي گردد.

به عبارت ديگر: جهان، سرزمين مستعد و مناسبي است براي كاشتن و روييدن و رشد كردن و درو كردن، بستگي دارد به اين كه انسان چه بذري براي رشد و پرورش انتخاب كند و چه محصولي بخواهد بدست آورد؛ هر بذري انتخاب كند همان بذر عينا در مزرعه مستعد و مناسب اين جهان رشد داده مي شود.

بلي، يك حمايت مخصوص از براي اهل حقيقت است كه رحمت رحيميه ناميده مي شود؛ دنياطلبان از اين رحمت محرومند، زيرا خواهان آن نيستند. ولي رحمت رحمانيه خدا در تمام مردم و در تمام مسيرها علي السويه جريان دارد. به قول سعدي:



اديم زمين سفره عام اوست

بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست



از آنچه در اين بحث گفته شد، قسمتي از مسائل مورد بحث حل مي گردد.

روشن ساختيم كه حسن فعلي براي پاداش اخروي عمل كافي نيست، حسن فاعلي هم لازم است؛ حسن فعلي به منزله تن و حسن فاعلي به منزله روح و حيات است؛ و بيان كرديم كه ايمان به خدا و روز رستاخيز، شرط اساسي و لازم حسن فاعلي است و اين شرطيت يك شرطيت قراردادي نيست، يك شرطيت ذاتي و



[ صفحه 261]



تكويني است مانند شرطيت هر راه معين براي مقصد معين.

در اينجا اشاره به يك نكته لازم است و آن اين كه ممكن است كسي بگويد براي حسن فاعلي ضرورت ندارد كه حتما قصد تقرب به خداوند در كار باشد؛ اگر كسي عمل خيري را به انگيزه ي وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتي كه بر قلبش مستولي است انجام دهد، كافي است كه عمل او حسن فاعلي پيدا كند. به عبارت ديگر انگيزه انساندوستي براي حسن فاعلي كافي است؛ همين كه انگيزه انسان «خود» نباشد حسن فاعلي پيدا مي كند اعم از اين كه انگيزه «خدا» باشد يا «انسانيت». اين نكته قابل تأمل است. در عين اين كه ما مطلب بالا را تاييد نمي كنيم- كه فرقي نيست ميان اين كه انگيزه خدا باشد يا انسانيت- و اكنون نمي توانيم وارد اين بحث عميق شويم، در عين حال جدا هرگاه عملي به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انجام گيرد در رديف عملي كه انگيزه اش فقط «براي خود» است، نيست. البته خداوند چنين كساني را بي اجر نمي گذارد. [6] .


پاورقي

[1] سوره فاطر، آيه ي 10.

[2] سوره مطففين، آيه ي 18.

[3] سوره مطففين، آيه ي 7.

[4] سوره اسراء، آيه ي 19- 18.

[5] سوره اسراء، آيه ي 20.

[6] مجموعه آثار، (عدل الهي)، ص 307.


بازگشت