نيت خوب، كار خوب


هر عملي دو جنبه و دو بعد دارد و هر يك از دو جنبه آن از نظر خوبي و بدي حسابي جداگانه دارد. ممكن است يك عمل از لحاظ يك بعد نيك باشد ولي در بعد ديگر نيك نباشد. عكس آن نيز ممكن است و نيز ممكن است يك عمل از لحاظ هر دو بعد نيك يا بد باشد.

اين دو بعد عبارت است از: شعاع اثر مفيد يا مضر عمل در خارج و در اجتماع بشر، و شعاع انتساب عمل به شخص فاعل و انگيزه هاي نفساني و روحي كه موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه عمل و بوسيله قرار دادن عمل به آن هدفها و انگيزه ها برسد.

از نظر اول بايد ديد اثر مفيد و يا مضر عمل تا كجا كشيده شده است؟ و از نظر دوم بايد ديد كه عامل، در نظام روحي و فكري خود چه سلوكي كرده و به سوي كدام مقصد مي رفته است؟

اعمال بشر از نظر شعاع اثر سودمند يا زيانبار، در دفتر تاريخ ثبت مي شود و تاريخ درباره آن قضاوت مي كند، آن را ستايش يا نكوهش مي نمايد؛ ولي از نظر شعاع انتساب با روح بشر، تنها در دفاتر علوي ملكوتي ثبت و ضبط مي شود. دفتر تاريخ، عمل بزرگ و مؤثر مي خواهد و چنين عملي را ستايش مي كند؛ ولي دفاتر علوي ملكوتي الهي علاوه بر اين جهت در جستجوي عمل جاندار است.

قرآن مي فرمايد:

«اَلَّذي خَلَقَ الْمَوتَ وَ الْحيوةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً». [1] .

«آنكه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را در امتحان نيكوترين عمل و صواب ترين عمل قرار دهد».

فرمود «صواب ترين» عمل و نفرمود «بيشترين عمل» زيرا عمده اين است كه بدانيم آنگاه كه تحت تأثير انگيزه هاي روحي، عملي انجام مي دهيم گذشته از پيكر



[ صفحه 248]



عمل كه يك سلسله حركات و سكنات است و داراي اثرها و ارزشهاي خاص اجتماعي است، از نظر معنوي واقعا و حقيقتا به سويي مي رويم و طي طريقي مي كنيم.

مطلب به اين سادگي نيست كه هر چه هست «عمل» است، كار است، انرژي عضلاني است كه مصرف مي شود و اما انديشه ها و نيتها، به اصطلاح ارزش مقدماتي دارد براي عمل، همه ذهنيت است و همه مقدمه است و عمل ذوالمقدمه، اساس، ذوالمقدمه است، مقدمه هر طور بود، بود. خير، اصالت فكر و نيت، از اصالت عمل كمتر نيست. اين گونه تفكر «اصالة العملي» كه انديشه و نيت و عقيده را «اصيل» نمي شمارد و تحت عنوان «عينيت» و «ذهنيت» صرفا ارزش مقدمي برايش قائل است، يك تفكر مادي است. گذشته از اين كه بطلان اين مكتب در جاي خود روشن است، قدر مسلم اين است كه معارف قرآن را با اينگونه طرز تفكرها نمي توان توجيه كرد.

از نظر قرآن، شخصيت واقعي ما و «من» حقيقي ما همان روح ماست؛ روح ما با هر عمل اختياري، از قوه به سوي فعليت گام برمي دارد و اثر و خاصيتي متناسب با اراده و هدف و مقصد خود كسب مي كند؛ اين آثار و ملكات جزء شخصيت ما مي شود و ما را به عالمي متناسب خود از عوالم وجود مي برد.

پس حسن و قبح فعلي، يا خوبي و بدي اعمال، از نظر بعد اول بستگي به اثر خارجي آن عمل دارد؛ و حسن قبح فاعلي يا خوبي و بدي از نظر بعد دوم بستگي به كيفيت صدور آن از فاعل دارد. در حساب اول، قضاوت ما درباره ي يك عمل از لحاظ نتيجه ي خارجي و اجتماعي آن است؛ و در حساب دوم؛ قضاوت ما از نظر تأثير داخلي و رواني عمل در شخص فاعل است.

وقتي يك فرد، بيمارستاني به وجود مي آورد يا اقدام نيكوكارانه ي ديگري در امور فرهنگي يا بهداشتي يا اقتصادي يك كشور انجام مي دهد، شك نيست كه عمل او از نظر اجتماعي و در مقياس تاريخ، خير است، يعني كار مفيد و نافع براي خلق خداست. در اين حساب تفاوتي نمي كند كه هدف فاعل از ايجاد بيمارستان يا



[ صفحه 249]



مؤسسه ي خيريه ديگر چه باشد؟ خواه هدفش رياكاري و تظاهر و اشباع غرائز نفساني باشد يا انساني و عالي و غيرفردي و مافوق مادي، در هر صورت از لحاظ اجتماع يك مؤسسه خيريه بوجود آمده است. قضاوت تاريخ در مورد اعمال مردم هميشه از همين جنبه و در همين بعد است. تاريخ هرگز به نيت اشخاص كاري ندارد. وقتي سخن از شاهكارهاي هنر و صنعت در اصفهان به ميان مي آيد كسي كاري ندارد كه مثلا پديدآورنده «مسجد شيخ لطف الله» يا «مسجد شاه» يا «سي و سه پل» چه نيتي و هدفي داشته است؛ تاريخ پيكر را مي بيند و نام عمل را «عمل خير» مي گذارد.

اما در حساب «حسن فاعلي» نظر به اثر اجتماعي و خارجي فعل نيست؛ در اين حساب نظر به نوع ارتباط عمل با فاعل است؛ در اين حساب مفيد بودن عمل كافي نيست براي اين كه عمل، «عمل خير» محسوب گردد. در اينجا حساب اين است كه فاعل با چه نيت و چه منظور و هدفي براي وصول به چه مقصدي اقدام كرده است. اگر فاعل، داراي نيت و هدف خير باشد و كار خير را با انگيزه ي خير انجام داده باشد كارش خير است يعني حسن فاعلي دارد و عملش دو بعدي است، در دو امتداد پيش رفته است: در امتداد تاريخ و زندگي اجتماعي بشري و در امتداد معنوي و ملكوتي؛ ولي اگر آن را با انگيزه ي ريا يا جلب منفعت مادي انجام داده باشد، كارش يك بعدي است، تنها در امتداد تاريخ و زمان پيش رفته ولي در امتداد معنوي و ملكوتي پيش نرفته است و به اصطلاح اسلامي عملش به عالم بالا صعود نكرده است؛ و به تعبير ديگر در اينگونه موارد، فاعل به اجتماع خدمت كرده و آن را بالا برده است ولي به خودش خدمت نكرده است بلكه احيانا خيانت كرده است، روحش به جاي اينكه با اين عمل، تعالي يابد و بالا رود تنزل يافته و سقوط كرده است.

البته مقصود اين نيست كه حساب حسن فاعلي از حسن فعلي بكلي جداست و انسان از نظر نظام روحي و تكامل معنوي نبايد كاري به كارهاي مفيد اجتماعي داشته باشد، مقصود اين است كه كار مفيد اجتماعي آنگاه از نظر نظام روحي و تكامل معنوي مفيد است كه روح با انجام آن عمل يك سير و سفر معنوي كرده



[ صفحه 250]



باشد، از منزل خودخواهي و هواپرستي خارج شده و قدم به منزل اخلاص و صفا گذاشته باشد.

نسبت حسن فعلي به حسن فاعلي نسبت بدن به روح است. يك موجود زنده، تركيبي است از روح و بدن؛ بايد در پيكر عملي كه حسن فعلي دارد، حسن فاعلي دميده شود تا آن عمل زنده گردد و حيات يابد.

عليهذا دليل عقلي به اصطلاح «روشنفكرمآبان»- مبني بر اين كه «خداوند با همه مخلوقاتش نسبت متساوي و يكسان دارد و از طرف ديگر حسن و قبح اعمال، ذاتي اعمال است؛ پس عمل خير از همه ي مردم يكسان است و لازمه ي اين دو «يكساني» اين است كه پاداش اخروي مؤمن و غيرمؤمن يكسان باشد»- مخدوش است. در اين استدلال، عملها و نسبت يكسان خداوند با مخلوقات در نظر گرفته شده است اما «عامل» و شخصيت او و هدف و انگيزه و سير روحي و معنوي را كه جبرا و قهرا موجب نايكساني عملها مي شود و فاصله اي در حد فاصله مرده و زنده ميان آنها بوجود مي آورد فراموش كرده اند؛ مي گويند: براي خدا چه فرق مي كند كه آنكه عمل خير انجام مي دهد بشناسد يا نشناسد؟ با او آشنا باشد يا آشنا نباشد؟ عمل را براي رضاي او انجام داده باشد يا براي مقصودي ديگر؟ قصدش تقرب به خدا باشد يا نباشد؟

پاسخ اين است: براي خدا فرق نمي كند ولي براي خود آن شخص فرق مي كند، او اگر خدا را نشناسد و با او آشنا نباشد يك نوع سلوك روحي مي كند و اگر آشنا باشد نوعي ديگر. اگر آشنا نباشد عمل يك بعدي انجام مي دهد، عملش تنها حسن فعلي و حسن تاريخي مي يابد، ولي اگر آشنا باشد عمل دو بعدي انجام مي دهد و عملش حسن فاعلي و حسن ملكوتي نيز پيدا مي كند و دو بعدي مي گردد؛ اگر آشنا باشد خودش و عملش به سوي خدا بالا مي رود و اگر آشنا نباشد بالا نمي رود. به عبارت ديگر: براي خدا فرق نمي كند اما براي عمل فرق مي كند؛ در يك صورت، عمل، عملي مي شود زنده و صعود كننده به بالا و در صورت ديگر عملي مي شود مرده و هبوط كننده به پايين.



[ صفحه 251]



مي گويند خداي عادل و حكيم هرگز به جرم اين كه بنده اي با او رابطه دوستي ندارد خط بطلان بر روي اعمال نيكش نمي كشد.

ما هم معتقديم كه خداوند خط بطلان نمي كشد؛ اما بايد ببينيم آيا اگر كسي خداشناس نباشد عمل خير واقعي كه هم حسن اثر داشته باشد و هم حسن ارتباط، هم از نظر نظام اجتماعي خوب باشد و هم از نظر روحي عامل، از او سر مي زند يا سر نمي زند؟ همه اشتباهات از آنجا پيدا شده است كه ما مفيد بودن اجتماعي يك عمل را براي اين كه آن عمل، «خير» و «صالح» محسوب گردد كافي فرض كرده ايم. مسلما اگر به فرض (البته فرض محال) كسي خدا را نشناسد و با عمل خود به سوي خدا بالا رود خدا او را بازنمي گرداند؛ اما حقيقت اين است كه كسي كه خدا را نمي شناسد حجابي را پاره نمي كند، طوري از اطوار نفس را طي نمي نمايد و به سوي ملكوت خدا بالا نمي رود تا عملش آن جهاني گردد و جنبه ي ملكوتي بيابد و صورتي پيدا كند كه در آن جهان مايه ي بهجت و لذت و سرور و سعادت او گردد. مقبوليت عمل نزد پروردگار جز اين نيست كه عمل اينچنين باشد.


پاورقي

[1] سوره ملك، آيه ي 2.


بازگشت