درجات قرب الي الله


«لِلْكافِرين ليس له دافع، مِنَ اللّهِ ذي المعارج» در اينجا در مورد خدا كلمه بسيار، بسيار پر معنايي آورده است «من الله ذي المعارج» (از ناحيه الله صاحب پله و درجات قرب). معرج از عروج است و به معني محل عروج و بالا رفتن مي باشد. او در نزد خود مقامهايي براي بالا رفتن دارد، پله ها و درجات دارد كه اين معنا در قرآن زياد آمده است (آيات «رَفيعُ الدَّرجاتِ ذُوالْعَرْشِ ًّ [1] - هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَاللّهِ - [2] يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ و الَّذينَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ» [3] .

توجه كنيد، اين كلمه را زياد به زبان مي آوريم يا در دلمان نيت مي كنيم، مثلا مي گوييم اين نماز را بجا مي آورم «قربة الي الله» يعني براي نزديك شدن و تقرب به الله. معاني و مفاهيمي كه بشر در عرف و قرارداد دارد امكان دارد اشتباها در مورد خداي متعال نيز بكار برود و خيال كند اين معاني در مورد خدا هم صادق است در صورتيكه در مورد خدا حقيقت است نه اعتبار و قرارداد. مثلا ما مي گوييم فلان شخص نزد فلان مقام خيلي مقرب است آيا منظور اين است كه او قرب مكاني دارد يعني از نظر مكاني از همه به او نزديكتر است كه در اين صورت پيش خدمت آن مقام از همه به او نزديكتر مي باشد و ممكن است كسي باشد كه از نظر مكاني فرسنگها با آن مقام فاصله داشته باشد و در عين حال مقرب باشد در اينجا منظور از اين كه مقرب است اين است كه بيشتر مورد عنايت است و بيشتر به او لطف دارد. بعضي ها خيال مي كنند كه معني نزديكي و تقرب به خدا از همين نوع است، مثلا وقتي گفته مي شود پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از ساير مردم مقربتر است يعني اين كه خدا به او بيشتر لطف و عنايت دارد و خيال مي كنند دوري و نزديكي به خدا به همين معناست و نه تنها انسانها بلكه ملائكه نيز همين طورند؛ يعني هيچ ملكي از ملك ديگر نزديكتر نيست و صرفا لطف و عنايت است. در صورتيكه در عالم معنا واقعا درجات قربي هست. يعني عالم ملكوت و عالم غيب واقعا مراتب و درجات دارند



[ صفحه 240]



و نه صرف اين است كه عنايت و لطف كمتر يا بيشتر است، يعني واقعا انسان در اثر عبادت به سوي خدا بالا مي رود و نزديك مي شود و اصلا خود نزديك شدن يك حقيقت است و هر درجه انسان نزديك شود وجودش حقاني تر مي شود و به هر نسبت وجودش حقاني تر بشود بيشتر تغيير مي كند، وضعش، شكلش، معنويتش و همه چيزش عوض مي شود. حتي ما در اعمال خودمان داريم كه: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» سخن طيب (منظور اعتقاد پاك) بالا مي رود به سوي او و عمل صالح است كه اعتقاد پاك را بالا مي برد، يا كلمه طيب است كه عمل صالح را بالا مي برد. پس عمل صالح بالا مي رود و در عالم غيب واقعيتهايي است غير از واقعيتهاي محسوس. اين كه در قرآن از «اعلي عليين» يعني بالاترين علوها و «اسفل سافلين» يعني پايينترين سفلها نام برده مي شود اين ها اشاره به واقعيتهايي است.

مي فرمايد: «من الله ذي المعارج...». خدايي كه در نزد خود مقامات و درجات دارد و هر كس و هر چيز از فرشتگان، حيوانات، موجودات و انسانها در يك مقام خاصي قرار گرفته اند. يك حديث معروف و مسلمي است كه اهل تشيع و تسنن هر دو آن را قبول دارند و در كتب معتبر خود آن را روايت كرده اند و در معتبرترين كتاب ما يعني اصول كافي ذكر شده است، اين حديث خيلي پرمعناست و يك دنيا معنا دارد. امام مي فرمايد: خداي متعال فرموده است (حديث قدسي است): «لايزال العبد يتقرب اليه بالنوافل» بندگان خدا دائما بوسيله نوافل به سوي او بالا مي روند. لايزال العبد يتقرب اليه بالنوافل - نفرمود بالفرائض.

بنده من دائما و استمرارا بوسيله نوافل به من نزديك و نزديكتر مي شود حتي مي رسد به مرحله اي كه مشمول محبت من واقع مي گردد البته مقصود اين نيست كه بقيه بندگان مورد محبت خدا نيستند بلكه ما يك رحمت رحمانيه داريم كه شامل حال همه ي انسانها مي شود و يك رحمت رحيميه، كه بندگان خاصي را در برمي گيرد. مقصود از رحمت رحيميه اين است كه انسان به يك مرحله اي مي رسد (مثلا فرض كنيد مثل كسيكه مي خواهد به يك مركزي نزديك شود.) تا به يك مرز مشخص نرسيده با قدم خودش جلو مي رود ولي به آن مرز مشخص كه رسيد جاذبه خود



[ صفحه 241]



مركز او را مي گيرد. مي رسد به مرحله اي كه محبت الهي او را جذب مي كند و او را فرامي گيرد و دست محبت الهي او را به سوي خود مي كشد. «حتي احبه». كه او را من دوست مي دارم - «فاذا احبته». همانقدر كه من او را دوست داشتم از منيت و هويت او چيزي نمي ماند و همه چيز او من مي شوم - «فاذا احبته كنت سمعه الذي يسمع به»- گوشي كه مي شنود منم - «و بصره الذي يبصر به»- چشمي كه مي بيند منم - «و يده الذي...». - دستي كه آن دست را حركت مي دهد منم. به اين ترتيب او همه چيزش را واگذار و تفويض كرده و چيزي برايش باقي نمانده، «فاذا احبته كنت سمعه الذي يسمع بها - و بصره الذي يبصربها - و يده الذي...».

غرضم اين است كه مراتب و معارج و درجات كه گفته شد همين است يعني مراتبي كه انسان بالا مي رود و هر چقدر برود بالا هم نهايت ندارد اينجور نيست كه به يك حدي برسد و تمام شود بلكه تا بي نهايت و تا ابد كه برود باز ظرفيت دارد. [4] .


پاورقي

[1] سوره غافر، آيه 15.

[2] سوره آل عمران، آيه ي 163.

[3] سوره مجادله، آيه ي 11.

[4] تفسير سوره معراج، 12- 9.


بازگشت