وحدت جهت


مسأله ي ديگر- كه باز از نماز مثال مي آوريم - اين است كه [اسلام مي گويد هنگام نماز] همه رو به يك نقطه بايستند، با اين كه خود اسلام تصريح مي كند كه از نظر واقعيت عبادت رو به هر طرف بايستيد فرق نمي كند. « وَ للّهِ الْمَشرِقُ وَ المَغرِبُ فَاَيْنَما تَوَلُّوا فَثَمّ وَجْهُ اللّهِ» [1] .

از نظر واقعيت عبادت، ما رو به مشرق يا مغرب، شمال يا جنوب، رو به هر طرف كه بايستيم، فرق نمي كند، يعني اين طور نيست كه اگر رو به كعبه بايستيم با خدا مواجه هستيم ولي اگر رو به كعبه نايستيم و به طرف ديگر بايستيم با خدا مواجه نيستيم. ولي در عين حال اسلام به خاطر يك مصلحت تربيتي اجتماعي كه با روح عبادت ارتباط ندارد يعني روح عبادت متوقف به آن نيست چنين استفاده ي تربيتيي در اينجا مي كند، مي گويد به جاي اين كه نمازي كه مي خواني، به هر طرف كه مي خواهي باشد، همه مردم رو به يك نقطه ي معين بايستند تا افراد بفهمند كه بايد يكجهت باشند؛ يعني اين درسي است براي وحدت و اتحاد و يك جهت داشتن و رو به يك سو بودن. ولي وقتي كه مي خواهد نقطه اي را انتخاب كند چه نقطه اي را انتخاب مي كند؟ با اين كه مي گويد نسبت همه جا با خدا متساوي است. «اِنَّ اَوَّلَ



[ صفحه 205]



بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذيِ بِبَكّةَ مُبارِكاً» [2] يعني اولين معبد و اولين مسجدي كه براي عبادت خداي يگانه ساخته شد. ضمنا ما را با تاريخ گذشته مربوط مي كند: «سنت ابراهيم و قبل از ابراهيم همه را به ياد آوريد». چون درست است كه كعبه به دست ابراهيم بنا شد ولي قبل از او هم بوده، و برحسب روايات، ابراهيم آنچه را كه در زمان نوح و يا قبل از نوح بنا شده بود تجديدبنا كرد، و بعد از تجديدبناي ابراهيم ديگر باقي ماند. يعني هيچ وقت مدتي نگذشته است كه كعبه خراب باشد؛ هرگاه خراب شده تجديدبنا كرده اند، نه اين كه مدت زماني باشد كه مخروب مانده باشد.

خود اين انتخاب، احترامي است به عبادت، يعني عبادت آن چنان مهم است كه اولين نقطه اي كه در جهان براي عبادت وضع شده، اولين مسجد، اولين معبد، امروز هم بايد رو به آن نقطه ايستاد.

در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» اين بحث را پيش كشيده ام. مسأله ي تقديس آتش در ميان زردشتي ها از قديم الايام يعني از بيش از هزار سال پيش در آن مجالس بحثي كه تشكيل مي شد - مخصوصا در زمان مأمون و بعد از آن - مطرح بوده است و وقتي مسلمين به زردشتي ها به خاطر آتش پرست بودن اعتراض مي كردند آنها توجيه مي كردند، گاهي مي گفتند اگر ما آتش پرست هستيم شما هم خاك پرست هستيد براي اين كه رو به كعبه مي ايستيد، و گاهي مي گفتند ما آتش پرست نيستيم آنچنانكه شما خاك پرست نيستيد، ما رو به آتش مي ايستيم نه اين كه آتش را پرستش مي كنيم. اين حرف در هيچ شكلش حرف درستي نيست. احساسي كه يك نفر مسلمان در مورد كعبه دارد و احساسي كه يك نفر زردشتي در مورد آتش دارد - و هر دو احساس ناشي از تعليماتي است كه متون موجود ديني به آنها داده است - خيلي فرق مي كند. يك نفر مسلمان كه رو به كعبه مي ايستد هيچ وقت تصور نمي كند كه دارد كعبه را تقديس مي كند، و حتي در ذهن يك بچه هم نمي آيد كه هنگام ركوع و سجود دارم كعبه را تعظيم مي كنم؛ ولي هر آتش پرستي دارد آتش را پرستش



[ صفحه 206]



مي كند، حالا به هر نوعي، به عنوان مظهري [از خدا] يا به هر عنوان ديگر. نمي گويند آتش را خالق مي دانيم. هر بت پرستي هم بت را خلق كننده نمي داند بلكه آن را تقديس مي كند. يك آتش پرست نيز آتش را تقديس مي كند.

به هر حال اين كه هنگام نماز همه بايد رو به يك جهت بايستند، خود نوعي شكل دادن به عبادت است. روح عبادت يك امر مجردي است كه اگر انسان در گوشه ي خلوتي هم باشد و به قول سعدي سر به جيب مراقبت فروبرد و خدا را ياد كند، آن روح براي او حاصل شده است، ولي اسلام چنين عبادتي را قبول ندارد. گذشته از اين كه خود شكلهاي مختلف ركوع و سجود از نظر آن تذكر تأثيراتي دارد يعني هر حالتي نماينده ي يك خضوع و خشوع در حضور پروردگار است، اسلام خواسته اين روح را در لباس يك سلسله تربيتهاي ديگر كه آنها را براي زندگي لازم مي داند پياده كند.


پاورقي

[1] سوره ي بقره، آيه ي 115.

[2] سوره ي آل عمران، آيه ي 96.


بازگشت