نقش عبادت در بازگشت به خويش


به همان نسبت كه وابستگي و غرق شدن در ماديات انسان را از خود جدا مي كند و با خود بيگانه مي سازد؛ عبادت انسان را به خويشتن بازمي گرداند، عبادت به هوش آورنده ي انسان و بيداركننده ي انسان است، عبادت انسان غرق شده و محو شده در اشياء را مانند نجات غريق، از اعماق درياي غفلتها بيرون مي كند، در عبادت و در پرتو ياد خداوند است كه انسان خود را آن چنان كه هست مي بيند؛ به نقصها و كسريهاي خود آگاه مي گردد، از بالا به هستي و حيات و زمان و مكان مي نگرد، و در عبادت است كه انسان به حقارت و پستي آمال و آرزوهاي محدود



[ صفحه 160]



مادي پي مي برد و مي خواهد خود را به قلب هستي برساند.

من هميشه به اين سخن دانشمند معروف عصر خودمان «اينشتاين» به اعجاب مي نگرم. آنچه بيشتر مايه ي اعجاب است اين است كه اين دانشمند متخصص در فيزيك و رياضي است نه در مسائل رواني و انساني و مذهبي و فلسفي. او پس از تقسيم مذهب به سه نوع، نوع سوم را كه مذهب حقيقي است مذهب وجود يا مذهب هستي مي نامد و احساسي كه انسان در مذهب حقيقي دارد اين چنين شرح مي دهد:

«در اين مذهب، فرد، كوچكي آمال و هدفهاي بشر و عظمت و جلالي كه در ماوراء پديده ها در طبيعت و افكار تظاهر مي نمايد حس مي كند، او وجود خود را يك نوع زندان مي پندارد چنانكه مي خواهد از قفس تن پرواز كند و تمام هستي را يك باره به عنوان يك حقيقت واحد دريابد» [1] .

«ويليام جيمز» درباره ي نيايش مي گويد:

«انگيزه نيايش، نتيجه ضروري اين امر است كه در عين اين كه دروني ترين قسمت از خودهاي اختياري و عملي هر كس خودي از نوع اجتماعي است، با وجود اين، مصاحب كامل خويش را تنها در جهان انديشه مي تواند پيدا كند. اغلب مردم خواه به صورت پيوسته، خواه تصادفي در دل خود به آن رجوع مي كنند.

حقيرترين فرد در روي زمين با اين توجه عالي؛ خود را واقعي و باارزش مي كند». [2] .

«اقبال لاهوري» نيز سخني عالي در مورد ارزش پرستش و نيايش از نظر بازيافتن خود دارد كه دريغ است نقل نشود، مي گويد:

«نيايش به وسيله ي اشراق نفساني، عملي حياتي و متعارفي است كه به وسيله ي آن جزيره ي كوچك شخصيت ما وضع خود را در كل بزرگتري از حيات اكتشاف مي كند». [3] ، [4] .



[ صفحه 161]




پاورقي

[1] دنيائي كه من مي بينم، ص 57.

[2] به نقل «احياء فكر ديني»، ص 105.

[3] احياء فكر ديني، ص 105.

[4] سيري در نهج البلاغه، ص 303.


بازگشت