از عبوديت تا ربوبيت


تعبير زننده اي است، از بندگي تا خداوندگاري؟!! مگر ممكن است بنده اي از مرز بندگي خارج گردد و پا در مرز خدائي بگذارد، «اين التراب و رب الارباب»؟ به قول محمود شبستري:



سيه روئي زممكن در دو عالم

جدا هرگز نشد و الله اعلم



مقصود از «ربوبيت» خداوندگاري است نه خدائي، هر صاحب قدرتي خداوندگار آن چيزهايي است كه تحت نفوذ و تصرف اوست، جناب عبدالمطلب به ابرهه كه به قصد خراب كردن كعبه آمده بود گفت:

«أَنا رب الابل و ان للبيت رب» [1] .

«من صاحب شترانم كه براي مطالبه ي آنها آمده ام، اما خانه، خود صاحبي دارد».



[ صفحه 145]



ما تعبير بالا را به پيروي از يك حديث معروف كه در مصباح الشريعة آمده است آورديم، در آن حديث مي گويد:

«العبودية جوهرة كنهها الربوبية».

«همانا بندگي خدا و پيمودن صراط قرب به حق گوهري است كه نهايت آن خداوندگاري يعني قدرت و توانائي است».

بشر همواره در تلاش بوده و هست كه راهي پيدا كند كه بر خود و بر جهان تسلط يابد.

فعلا درباره ي اين كه چه راههائي را براي اين هدف برگزيده و در آن راه كامياب و يا ناكام شده است كاري نداريم. در ميان آن راهها يك راه است كه وضع عجيبي دارد، از اين نظر كه انسان تنها وقتي از اين راه استفاده مي كند كه چنان هدفي نداشته باشد، يعني هدفش كسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد، بلكه هدفش در نقطه مقابل اين هدف باشد يعني هدفش «تذلل» «خضوع» «فنا» و «نيستي» از خود باشد آن راه عجيب راه عبوديت است.



آن كس كه تو را شناخت جانرا چه كند؟

فرزند و عيال و خانمان را چه كند؟



ديوانه كني هر دو جهانش بخشي

ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟




پاورقي

[1] سيره ابن هشام، جلد اول.


بازگشت