ارزشمندي زمان و مكان


اجزاء مكاني يعني قطعات زمين با هم تفاوتهايي دارد. اجزاء مكان بسيط نيستند مثل اجزاء زمان، اينها با يكديگر فرقهائي دارند ولي آيا از جنبه معنوي سرزمين ها في حد ذاته با يكديگر فرق دارد؟ يعني قطع نظر از هيچ حادثه اي و هيچ واقعه اي كه در آن واقع شده باشد، قبل از آنكه انساني در عالم بوجود آمده باشد، آيا اين سرزمينها خودشان با هم فرق دارند مثلا سرزمين مكه يا كعبه قبل از آنكه آدمي در دنيا پيدا بشود و قبل از اين كه ابراهيمي پيدا بشود و اسماعيلي پيدا بشود، اصلا خود اين سرزمين با سرزمينهاي ديگر فرق مي كند يا نه؟ جواب اين است كه نه اجزاء زمان و نه اجزاء مكان از نظر معنوي ذاتا هيچ تفاوتي با يكديگر ندارد نه يك



[ صفحه 139]



زمين بابركت است و نه يك زمين خبيث (به معناي معنوي) است. همه اين سرزمين ها علي السويه هستند ولي به واسطه يك امر عارضي، يك سرزمين تبديل مي شود به يك سرزمين مبارك. مانند يك زميني جايي افتاده بعد صيغه مسجد خوانده مي شود و از آن ساعتي كه صيغه خوانده مي شود، معبد مي شود. و براي خودش يك سلسله آدابي مخصوص بخود پيدا مي كند. يعني شده مبارك، براي چه؟ براي اين كه ما قرارش داديم مسجد، سرزمين ها هم همين طور است. البته خداوند متعال از ازل مي داند كه فلان سرزمين به چه دليل محل بركت مي شود. اين كه در علم خدا اين مبارك بوده يك مسأله است و اين كه خودش ذاتا فرق داشته باشد، مسأله ي ديگري است.

كعبه به واسطه ابراهيم بلكه احيانا از زمان آدم، اول نقطه از زمين بود كه براي مسجد انتخاب شد. براي اين كه خداي يگانه در آنجا پرستيده بشود. پس گذشته از اين كه يك معبد است، خانه خدا نيز هست. اين ديگر يك احترامي دارد مافوق احترام همه مسجدهاي ديگر، بخاطر اين كه وليي از اولياء خدا در آنجا نماز خوانده است. با مساجد ديگر فرق مي كند. مثلا در عراق، تمام مساجد مقدس است. اما يك مسجد به دليل اين كه علي عليه السلام در آنجا نماز خوانده است، يا خطبه خوانده و يا موعظه كرده است، قداستش افزوده شده است و آن مسجدي كه امام زين العابدين عليه السلام در آنجا دو ركعت نماز خوانده است، بر ما مستحب مي شود كه در آن نقطه دو ركعت نماز بخوانيم و اين ارزش و شرف عبادت را مي رساند.

پس كعبه يك شرافتي پيدا كرده است كه هيچ مسجد ديگري و هيچ معبد ديگري پيدا نكرده، زمانها هم همين طور هستند زمانها به واسطه انسان كسب فضيلت مي كنند. يعني همانقدر كه زماني را قرار دادند، براي عبادت و مردم در آن زمان عبادت كردند، يعني در زماني انسان عبادت مي كند كه ديگران هم عبادت مي كنند. يعني همه اين آهنگهاي عبادت با يكديگر به آسمان مي رود. اين فضيلت ديگري پيدا مي كند. حال به سراغ ليلة القدر مي رويم. اولا اين شب قدر كه از هزار شب بالاتر است، آيا يك شب بوده در عالم، كه شد شب قدر و آن شبي بود كه قرآن



[ صفحه 140]



بر پيغمبر نازل شده. به دليل خود آيه قرآن، بسياري از اهل تسنن گفته اند «نه» شب قدر بيش از يك شب بوده ولي اختصاص دارد به دوره پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تا پيغمبر بود شب قدر بود در هر سالي بود پيغمبر كه رفت شب قدر هم رفت، اين يك حرف بي اساس است و شب قدر ادامه دارد. ثانيا آيا شب قدر قبل از پيغمبر اسلام بوده يا نبوده؟ بله خود پيغمبر گفته كه بوده و هر پيغمبري كه مي آمده شب قدري داشته است. آيا قبل از اين كه آدمي يا پيغمبري در روي زمين پيدا شود، شب قدري بوده يا نه؟ اين ديگر محل ترديد است.

شب قدر، شب ولي كامل است در هر زمان شب قدر يعني شب انسان كامل، حالا از خود قرآن چه مي فهميم؟ قرآن بعد از آنكه فرمود: «اِنّا اَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ...» اولا وقتي كه مي گويد: ليلة القدر، بعد مي گويد: «خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر»، نفرمود: ليلة القدر كان خير من الف شهر شب قدر بهتر بود از هزار ماه، اگر يك شب گذشته بود بايد كه اين طور مي گفت. بالاتر اين كه مي گويد قرآن را نازل كرديم در شب قدر، يعني به صورت ماضي بيان مي كند و بعد بصورت فعل مضارع دوام يا استمرار دارد و مي فرمايد: «تَنَزِّلُ الْمَلئِكَةُ و الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِم مِنْ كُلِّ اَمْر» در اين شب فرشتگان و روح به اجازه پروردگارشان به زمين نازل مي شوند. شبي است كه ميان زمين و آسمان پيوند و ارتباط برقرار است، شب برقراري ارتباط ميان زمين و آسمان است. آنهم نه يك ملَك نه دو ملك نه... بلكه ملائكه فرود مي آيند و روح فرود مي آيد نه اينكه «آمد» آنهائيكه قائل به ادامه شب قدر نيستند، كم اند. ائمه مي گويند از آنها بپرسيد كه: در شب قدر ملائكه و روح فرود مي آيند، به كجا فرود مي آيند؟ آيا ملائكه و روح كه فرود ميايند به زمين فرود مي آيند؟ يا اين ها بر دل فرود مي آيند. ملائكه بر انسان فرود مي آيند، بر قلب. بايستي قلب انسان قلبي باشد كه ملائكه بر آن قلب فرود بيايند و اصلا فرود آمدن ديگر معني ندارد؟ مطلب صد در صد درست اين است كه شب قدر شب انسان كامل است حالا، چرا در ماه رمضان و بايد هم در ماه رمضان باشد؟ در اسلام لااقل در غير ماه رمضان معني ندارد، پيغمبران و همچنين اولياء الهي مثل ائمه اطهار كه از بسياري از پيغمبران، مقام برتر و بالاتري



[ صفحه 141]



داشته اند اين ها در همان عالم قرب خودشان يك مسائلي دارند كه براي ما مردم درك اين مسائل مشكل است.

موسي بعد از اين كه پيغمبر شده است و مي خواهد الواح بر او نازل شود به ميقات پروردگار مي رود، در سي شب نتوانست دوره سلوك خودش را بپايان برساند.. «و اَتْمَمْناها بِعَشْر...» سي شب با موسي مواعده شده و در اين سي شب موسي كمال مجاهدت را مي كرد براي اينكه آن شايستگي نهائي را پيدا كند براي نزول الواح، و نتوانست بعدا ده شب ديگر اضافه شد كه آن سي شب از اول ماه ذي القعده بود تا آخر ماه و آن ده شب از اول ماه ذي الحجه تا دهم آن ماه بود، در دهم ماه بود كه فتح براي قلب موسي شد و آنچه را كه بايد بر او فتح مي شد، شد. اين تازه بعد از دوره پيغمبري موسي است هر انساني هر ولي كاملي در هر سال يك دوره اي دارد بلكه هر انساني، هر مؤمني، وظيفه دارد شبانه روز پنج بار نماز بخواند. ولي يك ماه اختصاص دارد براي عبادت و براي پاك شدن، براي سلوك الي الله براي بالا رفتن كه اين ماه رمضان است. ماه رمضان براي اين كار قرار داده شده و به اين دليل ماه رمضان افضل مي شود از همه ماههاي ديگر، لااقل در اسلام اين طور است.

براي موسي امكان دارد دهه ي ذي الحجه بافضيلت ترين ايام بوده، اما براي پيغمبر اسلام، ماه رمضان، هر امامي از اول ماه رمضان صد برابر بيشتر از ما (ما كه هيچ) از ماه رمضان بهره مي برد. يعني از اول ماه رمضان آن دوره سلوك خودش را شروع مي كند تا مي رسد به يك شب كه آن شب، شب قدر است شب قدر كه شد، ديگر درها بر روي او باز مي شود «تَنَزِّلُ الْمَلائِكَةُ و الرُّوحُ».

اينجا راجع به اين كه شب قدر كدام شب است، در روايت تعيين نكرده اند، تعمدي هم در اينكار بوده، آيا شب نوزدهم آيا شب بيست و يكم، آيا شب بيست و سوم است، يا در شب مثلا نوزدهم يك سلسله مسائل تعيين مي شود بعد در شب بيست و يكم اين ها ابرام مي شود و مثلا در شب بيست و سوم اين ها به مرحله ي امضاء مي رسد.

يك احتمال ديگر در اينجا هست، اين است كه تعيين نكردن براي اين است كه



[ صفحه 142]



شب قدر هر سال به آن امام تعلق دارد و بستگي دارد به وضع امام در آن سال، ممكن است امام در شب نوزدهم دوره خود را بپايان برساند و در شب نوزدهم ملائكه فرود بيايند ممكن است شب بيست و يكم و يا شب بيست و سوم باشد.

آن وقت انسان كامل آيا در مقدرات عالم يا انسانها دخالتي دارد؟ كمتر كسي مي تواند باور كند كه انسان اين موجود كوچك روحش لوح تقدير الهي باشد، ما كه نمي توانيم باور كنيم چون انسان را نمي شناسيم لوح روح انسان كامل، لوح تقدير الهي است يعني در آنجا اين نزول و اين اندازه گيري ها صورت مي گيرد.

بنابراين شب قدر شب انسان كامل است و در شب قدر قرآن نازل شد و پيغمبر هر سال شب قدري داشته است و امام شب قدر دارد و هيچ وقت سال از شب قدر خالي نيست و شب قدر از ماه رمضان بيرون نيست. اين مقدار از شب قدر، در ماه رمضان است، شبي است كه ميان زمين و آسمان و ملك و ملكوت ارتباطي برقرار مي شود و به تعبير قرآن درهاي آسمانها به روي زمين باز مي شود گويي كه طبيعت و ماوراء طبيعت يكي مي شود از راه وجود امام، در وجود امام كه هم وجود مادي و ملكي دارد و هم وجود ماورايي دارد.

قرآن بطور اجمال و سربسته اين مطلب را براي ما عنوان كرده است. ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم و تو چه مي داني شب قدر چه شبي است؟ خطاب به پيغمبر است مثل خيلي ديگر كه مقصود مردم است. بشر چه مي داند كه شب قدر چيست؟ اين يك شب چه چيزش بهتر است از هزار ماه؟ ارزش عبادتش چرا؟ براي اين كه همانگونه كه در نماز مي خوانيم «اِيّاكَ نَعبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعين» عبادت هم وقتي كه به حالت جمعي باشد، بيشتر بالا مي رود. [1] .

اصلا روح انسان در حالت جمعي، در وقتي كه روحهاي ديگر حال پيدا كردند به روحهاي تاريك مثل ما هم اثر مي گذارند. سحرها براي عبادت بهتر است، روح انسان آمادگي بيشتر دارد و حضور بيشتر دارد. براي اين كه پاكاني هستند كه در همين



[ صفحه 143]



لحظه در حال عبادتند، براي حالت ماده ثابت شده كه امواجي است كه به آن طرف دنيا مي رسد چه برسد به موج روحي كه نمي توان درك كرد. اگر شب قدر باشد شبي كه امام در حالت عبادت است و در هيجاني است كه جو روحي عالم كه درهاي زمين و آسمان به روي يكديگر باز شده اگر افرادي مثل ما تمايلي هم نشان بدهد، فيضي كه در اين شب مي بريم برابر هزار ماه است يعني آن جو روحي كه بوجود مي آيد جو عبادت است، بالا برنده است و براي احياء شب مناسبي است فضيلت اين شب برتري دارد با هزار ماهي كه شبهاي ساده اي داشته باشد. [2] .


پاورقي

[1] تفسير هفت سوره، ص 74 - 68.

[2] تفسير هفت سوره، ص 75.


بازگشت