عبادت و همكاري


مردي از سفر حج برگشته، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براي امام صادق عليه السلام تعريف مي كرد، مخصوصا يكي از همسفران خويش را بسيار مي ستود، كه چه مرد بزرگواري بود، ما به معيت همچو مرد شريفي مفتخر بوديم، يكسره مشغول طاعت و عبادت بود، همينكه در منزلي فرود مي آمديم او فورا به گوشه اي مي رفت، و سجاده ي خويش را پهن مي كرد، و به طاعت و عبادت خويش مشغول مي شد.

امام: «پس چه كسي كارهاي او را انجام ميداد؟ و كه حيوان او را تيمار مي كرد؟»

- البته افتخار اين كارها با ما بود. او فقط به كارهاي مقدس خويش مشغول بود و كاري به اين كارها نداشت.

- «بنابراين همه ي شما از او برتر بوده ايد». [1] .


پاورقي

[1] داستان راستان، داستان پنجم.


بازگشت