ركوع و سجود در برابر خدا


«تَريَهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ و رِضْواناً». [1] در عين حال همين فرد شديد



[ صفحه 121]



در مقابل بيگانه و صميمي و مهربان در ميان خودي ها و با مسلمانان را كه در محراب عبادت مي بيني، در ركوع، در سجود، در حال دعا و در حال عبادت و مناجات و ركعا و سجدا عبارتش است «يبتغون فضلا من الله و رضوانا» دعايش است البته نمي خواهم ميان دعا و عبادت مرز قايل بشوم. دعا عبادت است و عبادت هم دعا اما گاهي يك عمل، صرفا دعاي خالصي است، يعني عبادتي است كه فقط دعاست ولي عبادت ديگري دعا و غير دعا در آن مخلوط است. مثل نماز و يا عبادت ديگري اساسا دعا نيست مثل روزه...

«سيمَاهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ» آن قدر عبادت مي كند كه آثار عبادت، آثار تقوي، آثار خداپرستي در وجناتش، در چهره اش پيداست، هر كه به او نگاه بكند در وجودش خداشناسي و ياد خدا را مي بيند، او را كه مي بيند بياد خدا مي افتد. در حديث است و شايد از رسول اكرم باشد كه حواريين عيسي بن مريم از او سؤال كردند: « يا رُوحَ اللّه مَنْ نُجالِسُ»؟ ما با كي همنشيني كنيم؟ فرمود: «من يذكركم الله رؤيته و يزيد في علمكم منطقه و يرغبكم في الخير عمله».

با كسي بنشينيد كه وقتي او را مي بينيد بياد خدا بيفتيد. در سيماي او، در وجناتش خداترسي و خداپرستي را بيابيد. با آن كس كه علاوه بر اين «يزيد في علمكم منطقه» سخن كه مي گويد از سخنش استفاده مي كنيد، بر علم شما مي افزايد. «يرغبكم في الخير عمله» وقتي به عملش نگاه مي كنيد، به كار خير تشويق مي شويد. با چنين كساني نشست و برخاست بكنيد. و در دنباله آيه مي گويد:

«ذلِكَ مَثَلُهُمْ في التَّوريةِ و مَثَلُهُمْ في الاِنْجيلِ كَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْئَهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفّارَ». [2] .

در تورات اين ها با اين صفت ياد شده اند، درباره شان گفته شده است كه چنين امتي بوجود مي آيد، در انجيل كه ممكن است مربوط به ماجد باشد به اين شكل به اصطلاح تجسم پيدا كرده اند و توصيف شده اند. مَثَلشان مثل يك زراعت است،



[ صفحه 122]



مثل يك گندم است كه در زمين كشت مي شود و بعد از زمين، چون زنده است، مي رويد، در آغاز برگ نازكي بيرون مي دهد ولي تدريجا اين برگ درشت تر مي شود و استحكام پيدا مي كند آنچنانكه كم كم اين برگ به صورت يك ساقه كلفت درمي آيد. بعد بشكلي درمي آيد كه روي پاي خودش مي ايستد در حاليكه قبلا برگي بود افتاده روي زمين و از خود استقلال نداشت. اين امت آن چنان رشد مي كند كه همه متخصصان انسان شناسي را به حيرت درمي آورد كه چه ملت رشيدي، چه ملت بالنده اي، چه ملت در حال رشدي است، البته ملتي كه هم «اشداء علي الكفار» باشد هم «رحماء بينهم» باشد و هم «ركعا سجدا» و هم «يبتغون فضلا من الله و رضوانا» باشد، قطعاً اينجور است.

حالا بگوئيد چرا ما مسلمين اين قدر در حال انحطاط هستيم؟ چرا اينقدر توسري خور و بدبخت هستيم؟ اصلا كداميك از اين خصائص در ما هست! و اين چه توقعي است؟ [3] .


پاورقي

[1] سوره ي فتح، آيه ي 29.

[2] سوره ي فتح، آيه ي 29.

[3] گفتارهاي معنوي، ص 64 - 60.


بازگشت