پيوند عبادت و اجتماع


ما در تعبيرات اسلامي خودمان گاهي چيزهايي مي بينيم كه براي بعضي از افراد در موضوع عبادت سئوالاتي بوجود مي آورد، مثلا در مورد نماز بما مي گويند كه



[ صفحه 112]



پيغمبر اكرم فرمود و يا ائمه اطهار فرمودند (چون هم در كلمات رسول اكرم است و هم در كلمات ائمه) كه « الصلوة عمود الدين» نماز عمود خيمه دين است يعني اگر دين را به منزله يك خيمه برپا شده اي بدانيم كه هم چادر دارد و هم طناب و هم حلقه و هم ميخي كه بر زمين كوبيده اند و هم عمودي كه آن خيمه را برپا نگاه داشته است، نماز بمنزله عمود اين خيمه ي برپا شده است. و مخصوصا در حديث نبوي كه رسول اكرم بيان فرموده است، مطلب به همين شكل كه براي شما عرض كردم توضيح داده شده است، درباره نماز وارد شده است: «اِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سَويها وَ اِنْ رُدَّتْ رُدَّ ماسَويها» يعني شرط قبولي و پذيرش ساير اعمال انسان، قبولي نماز است. به اين معني كه اگر انسان كارهاي خيري انجام بدهد و نماز نخواند و يا نماز بخواند اما نماز نادرست و غيرمقبولي كه رد بشود، ساير كارهاي خير او هم رد مي شود. شرط قبولي ساير كارهاي خير انسان قبول شدن نماز اوست.

در حديث ديگر است كه «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِيّ» يعني نماز مايه تقرب هر انسان پرهيزكار است. باز در حديث ديگر است كه شيطان هميشه از مؤمن ناراحت و گريزان است، مادامي كه مراقب و محافظ نمازش هست و امثال اين ها كه ما در اخبار و احاديث زياد داريم و حتي از خود قرآن مجيد مي توان اين مطلب را يعني اهميت فوق العاده نماز را استنباط كرد، سئوالي كه در اين زمينه بوجود مي آيد اين است كه گاهي از بعضي افراد شنيده مي شود كه آقا اين همه احاديثي كه درباره اهميت نماز هست لااقل بايد برخي از اينها ساختگي باشد، درست نباشد، احاديث صحيح و معتبر نباشد، كلام پيغمبر و ائمه نباشد. شايد اين ها را در دوره هائي كه زهاد و عباد زياد شدند يعني بازار زهد و عبادت داغ شد، ساخته اند و مخصوصا در قرن هاي دوم و سوم هجري كه افرادي پيدا شدند زاهد مسلك و خيلي افراطي در عبادت و كارشان كم و بيش به رهبانيت كشيده شده بود، از همان وقتهائي كه تصوف هم در دنياي اسلام پيدا شد، ما مي بينيم كه افرادي پيدا شدند تمام ثقل خودشان را روي عبادت و نماز انداختند و ساير وظائف اسلامي را فراموش كردند. مثلا در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مردي را داريم به نام «ربيع بن خثيم»، همين خواجه ربيع



[ صفحه 113]



معروف كه قبري منسوب به او در مشهد است حالا اين قبر او هست يا نه من يقين ندارم و اطلاعم در اين زمينه كافي نيست ولي در اين كه او را يكي از زهاد ثمانيه يعني يكي از هشت زاهد معروف دنياي اسلام مي شمارند، شكي نيست. ربيع بن خثيم اين قدر كارش به زهد و عبادت كشيده شده بود كه در دوران آخر عمرش [1] قبر خودش را كنده بود و گاهي مي رفت در قبر مي خوابيد، و خود را نصيحت و موعظه مي كرد، مي گفت: «يادت نرود عاقبت بايد بيائي اينجا» تنها جمله اي كه غير از ذكر و دعا از او شنيدند آنوقتي بود كه اطلاع پيدا كرد كه مردم حسين بن علي فرزند عزيز پيغمبر را شهيد كرده اند، پنج كلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنين حادثه اي «واي بر اين امت كه فرزند پيغمبرشان را شهيد كردند».

مي گويند بعدها استغفار مي كرد كه چرا من اين چند كلمه را كه غير ذكر بود به زبان آوردم.

همين آدم در دوران اميرالمؤمنين علي عليه السلام جزء سپاهيان ايشان بوده است، يكروز آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض كرد يا اميرالمؤمنين: «اِنّا شَكَكْنا فِي هَذا الْقِتال». «اِنّا» را هم كه مي گويد معلوم مي شود كه خودش نماينده عده اي بوده است، يا اميرالمؤمنين ما درباره ي اين جنگ شك و ترديد داريم، مي ترسيم اين جنگ، جنگ شرعي نباشد، چرا؟ چون ما داريم با اهل قبله مي جنگيم ما داريم با مردمي مي جنگيم كه آنها مثل ما شهادتين را مي گويند، مثل ما نماز مي خوانند، مثل ما رو به قبله مي ايستند و از طرفي شيعه اميرالمؤمنين بود نمي خواست كناره گيري كند گفت يا اميرالمؤمنين! خواهش مي كنم بمن يك كاري واگذار كنيد كه در آن شك وجود نداشته باشد من را به جائي و دنبال يك مأموريتي بفرست كه در آن شك نباشد. اميرالمؤمنين هم فرمود بسيار خوب اگر تو شك مي كني پس من تو را به جاي ديگري مي فرستم، نمي دانم خودش تقاضا كرد يا ابتداء حضرت او را بيكي از



[ صفحه 114]



سرحدات فرستادند كه در آنجا هم، باز سرباز بود كار سربازي مي خواست انجام بدهد. اما در سرحد كشور اسلامي كه اگر احيانا پاي جنگ و خونريزي بميان آمد طرفش كفار باشند يا بت پرستان باشند، غير مسلمانها باشند. خوب اين يك نمونه اي بود از زهاد و عبادي كه در آن زمان بودند، اين زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ اين ارزش ندارد كه آدم در ركاب مردي مانند علي باشد اما در راهي كه علي دارد راهنمائي مي كند و در آنجايي كه علي فرمان جهاد مي دهد شك مي كند، كه آيا اين درست است يا نادرست، عمل به احتياط مي كند. بنابر احتياط مي گذارد. مثل اين كه مي گويند: چرا ما روزه ي شك دار بگيريم، مي بينيد كه در ميان مردم، هم اين حرف خيلي زياد است. چرا ما روزه ي شك دار بگيريم، اين چه كاري است؟ چرا جائي بجنگيم كه شك داريم؟ اين چه ارزشي دارد؟

اسلام بصيرت مي خواهد، هم عمل مي خواهد و هم بصيرت، اين آدم (خواجه ربيع) بصيرت ندارد. در دوران ستمگري مانند معاويه و ستمگرتري مانند «يزيد بن معاويه» زندگي مي كند، معاويه اي كه دين خدا را دارد زير و رو مي كند، يزيدي كه بزرگترين جنايتها را در تاريخ اسلام مرتكب مي شود و تمام زحمات پيغمبر دارد هدر مي رود، آقا رفته يك گوشه اي را انتخاب كرده شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذكر خدا كلمه ي ديگري بزبانش نمي آيد، يك جمله اي هم كه به عنوان اظهار تاسف از شهادت حسين بن علي عليه السلام مي گويد، بعد پشيمان مي شود كه اين حرف دنيا شد، چرا به جاي آن «سبحان الله»، «الحمدلله» نگفتم؟ چرا به جاي آن «يا حي يا قيوم» نگفتم، چرا «الله اكبر» نگفتم، «لا حول و لا قوة الا بالله» نگفتم؟

اين با تعليمات اسلامي جور در نمي آيد.

«اَلْجاهِلُ اِمّا مُفْرِطٌ اَوْ مُفرِّطٌ» جاهل يا تند مي رود يا كند، يك عده مي گويند نه آقا اصلا اين حرف كه «اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّين» نماز پايه و عمود خيمه ي دين است با تعليمات اسلامي جور نمي آيد اسلام ديني است كه بيش از هر چيزي به مسائل



[ صفحه 115]



اجتماعي اهميت مي دهد، اسلام دين «اِنَّ اللّهَ يَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسانِ» [2] است. اسلام دين «لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» [3] است، اسلام دين «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ» [4] است، اسلام دين فعاليت و عمل و كار است، اسلام دين بزرگي است. ديني كه اين همه باين مسائل اهميت مي دهد، چطور مي شود براي عبادات اين همه اهميت قائل بشود؟ نه، پس اساسا مسأله ي عبادت در دنياي اسلام اهميت زيادي ندارد، برو دنبال تعليمات اخلاقي اسلام، برو دنبال تعليمات اجتماعي اسلام، مسأله ي عبادت مال بيكارهاست، آنهائي كه كار مهمتري ندارند بايد نماز بخوانند و عبادت كنند اما آدمي كه كار مهمتري دارد كه ديگر لزومي ندارد كه عبادت كند.

اينهم فكر غلطي است و بسيار خطرناك، اسلام را همان طوري كه هست بايد شناخت، اين را كه من عرض مي كنم به خاطر اين است كه به صورت يك بيماري در اجتماع خودمان احساس مي كنم. با كمال تاسف الآن در اجتماع ما آنهائي كه شور اسلامي دارند اكثرشان (البته همه را عرض نمي كنم) دو دسته هستند، يك دسته ربيع بن خثيمي فكر مي كنند، مثل خواجه ربيع فكر مي كنند، اسلام براي آنها عبارت است از ذكر و دعا و نافله خواندن و زيارت رفتن و زيارت عاشورا خواندن و همين ها... اسلام براي اين ها يعني كتاب مفاتيح و كتاب زاد المعاد، همه اسلام براي اين ها در كتاب مفاتيح خلاصه شده است و غير از اين چيزي اساسا وجود ندارد. اصلا كاري به دنيا ندارند، كاري به زندگي ندارند، كاري به مقررات اجتماعي اسلام ندارند، كاري به اصول و اركان اسلام ندارند، كاري به تربيت اسلام ندارند، به هيچ چيز اساسا كاري ندارند، عكس العمل كندروي اين ها اين است كه يك طبقه ديگري پيدا شده از تندروها كه واقعا به مسائل اجتماعي اسلام اهميت مي دهند و حساسيت هم نشان مي دهند، اين جور اشخاص از اين نظر خيلي هم باارزش هستند، ولي از همين ها را من گاهي وقتها ديده ام كه مثلا مستطيع شده است اما به



[ صفحه 116]



حج نمي رود، اين آدمي كه واقعا مسلمان است، واقعا به اسلام علاقمند است و دلش براي اسلام مي طپد، وقتي مستطيع مي شود به مكه نمي رود، اصلا برايش خيلي مهم نيست. به نمازش اهميت نمي دهد. به اين كه در مسائل بايد تقليد كرد اهميت نمي دهد، با اين كه تقليد يك امر معقولي هست. معناي تقليد چيست؟ آقا تو بايد مسائلي مانند نماز و روزه را يا مستقيما خودت استنباط بكني، يعني اين قدر متخصص باشي كه خودت از روي تخصص استنباط بكني يا عمل به احتياط بكني كه كارت خيلي دشوار است. يا يك متخصص عادل عالم جامع الشرايط را در نظر بگير و مثل اين كه به يك طبيب متخصص مراجعه مي كني، مطابق نظر او رفتار كن، نمي شود كه انسان تقليد نكند، يعني اگر تقليد نكند خودش را بيشتر به زحمت انداخته است. يا مثلا بعضي ها به روزه شان اهميت نمي دهند، اگر رفتند مسافرت و روزه شان قضا شد قضايش را انجام نمي دهند، اين ها هم خودشان را مسلمان كامل مي دانند، آن دسته اول هم خودشان را مسلمان كامل مي دانند، در صورتيكه نه اينها مسلمان كاملند و نه آنها. اسلام ديني است كه «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض» برنمي دارد، نمي شود انسان عبادت اسلام را بگيرد ولي اخلاق و مسائل اجتماعيش را نگيرد، امر به معروف و نهي از منكرش را نگيرد و نمي شود انسان امر بمعروف و نهي از منكر اسلام را بگيرد و عبادتش را رها كند، شما ببينيد قرآن هر جا كه مي گويد «اقيموا الصلوة» پشت سرش مي گويد «اتوا الزكوة» اگر مي گويد «اقام الصلوة» پشت سرش مي گويد «اتي الزكوة» اگر مي گويد «يقيمون الصلوة» پشت سرش مي گويد «يؤتون الزكوة» «يقيمون الصلوة» مربوط به رابطه ي ميان بنده و خداست، «يؤتون الزكوة» مربوط به رابطه ي ميان بنده و ديگر بندگان خداست. يك نفر مسلمان هم بايد يك رابطه ي دائم و ثابت ميان او و خداي خودش برقرار باشد و هم بايد يك رابطه ثابت و دائم ميان او و جامعه ي خودش برقرار باشد. بدون عبادت، بدون ذكر خدا، بدون ياد خدا، بدون مناجات با حق، بدون حضور قلب، بدون نماز، بدون روزه نمي شود يك جامعه ي اسلامي ساخت و حتي خود انسان سالم نمي ماند. و همچنين بدون يك اجتماع صالح و بدون يك محيط سالم، بدون امر به معروف و نهي از



[ صفحه 117]



منكر، بدون رسيدگي و تعاطف و تراحم ميان افراد مسلمان نمي شود عابد خوبي بود.


پاورقي

[1] اين مرد بعد از شهادت اميرالمؤمنين تا دوران شهادت اباعبدالله كه بيست سال فاصله شد، زنده بود يعني ايامي كه امام حسين را شهيد كردند او زنده بود، نوشته اند بيست سال تمام اين مرد كارش عبادت بود و يك كلمه هم به اصطلاح حرف دنيا نزد.

[2] سوره نحل، آيه ي 92.

[3] سوره ي حديد، آيه ي 25.

[4] سوره ي آل عمران، آيه ي 110.


بازگشت