ميانه روي در عبادت


يكي از ارزشهاي انساني كه اسلام آن را صددرصد تأييد مي كند، عبادت است. عبادت به همان معني خاصش موردنظر است [1] ؛ يعني همان خلوت با خدا، نماز،



[ صفحه 104]



دعا، مناجات، تهجد، نماز شب و مانند آن كه جزء متون اسلام و از اسلام، حذف شدني نيست.

عبادت يك ارزش واقعي است؛ ولي اگر مراقبت نشود، جامعه به حد افراط به سوي اين ارزش كشيده مي شود؛ يعني اساسا اسلام فقط مي شود عبادت كردن، فقط مي شود مسجد رفتن، نماز مستحب خواندن، دعا خواندن، تعقيب خواندن، غسلهاي مستحب به جا آوردن، تلاوت قرآن. اگر جامعه در اين مسير به حد افراط برود، همه ي ارزشهاي ديگر آن محو مي شود؛ چنانكه مي بينيم در تاريخ اسلام چنين مدي در جامعه ي اسلامي پيدا شده و حتي در افراد چنين مدي را مي بينيم. افراد صد درصد بي غرض- كه هيچ نمي شود آنها را متهم كرد- به اين وادي افتاده اند و وقتي به اين جاده كشيده شدند، ديگر نمي توانند تعادل را حفظ كنند. چنين شخصي نمي تواند بفهمد كه خدا او را انسان آفريده؛ فرشته كه نيافريده است. اگر فرشته بود، بايد از اين راه مي رفت. انسان بايد ارزشهاي مختلف را به طور هماهنگ در خود رشد دهد.

به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خبر دادند كه عده اي از اصحاب، غرق در عبادت شده اند. ناراحت و عصباني به مسجد تشريف آورد و فرياد كشيد: «مَا بالُ اَقْوامٌ»؟ چه مي شود گروههايي را؟ چه شان است؟ (تعبير مؤدبانه اي است، كأنّه [به تعبير عاميانه] مي گوييم چه مرضي دارند؟) شنيده ام چنين افرادي در امت من پيدا شده اند. من كه پيغمبر شما هستم اين طور نيستم؛ هيچ وقت همه ي شب را تا صبح عبادت نمي كنم؛ قسمتي از آن را استراحت مي كنم، مي خوابم، من به خاندان و همسران خود، رسيدگي مي كنم؛ هر روز روزه نمي گيرم؛ بعضي روزها روزه مي گيرم، روزهاي ديگر را حتما افطار مي كنم؛ كساني كه اين كارها را پيش گرفته اند، از سنت من خارج اند.

پيغمبر وقتي احساس مي كند يك ارزش از ارزشهاي اسلامي، ساير ارزشها را در



[ صفحه 105]



خود محو مي كند؛ يعني جامعه اسلامي به يك طرف مد پيدا كرده است، شديدا با آن مبارزه مي كند.

«عمروبن عاص» دو پسر دارد: يكي به نام محمد كه تيپ پدرش است؛ يعني اهل دنيا و مادي و دنياپرست است و پسر ديگرش عبدالله است كه نسبتا پسر نجيب تري است. هميشه در مشورتهائي كه پدر با دو پسرش مي كرد، عبد الله پدر را دعوت به جانب علي عليه السلام مي كرد و آن پسر ديگر به پدر مي گفت: خيري از علي نمي بيني؛ برو طرف معاويه. يكوقت پيغمبر به (عبدالله) رسيد فرمود: چنين به من خبر داده اند كه شبها تا صبح عبادت مي كني و روزها روزه مي گيري. گفت: بله يا رسول الله. فرمود: ولي من چنين نيستم و قبول هم ندارم و اين كار درست نيست؛ اين كار را ترك كن.

گاهي جامعه به سوي زهد كشيده مي شود. زهد، خودش حقيقتي است؛ قابل انكار نيست؛ يك ارزش است و داراي آثار و فوائد. محال و ممتنع است كه جامعه اي روي سعادت ببيند، يا لااقل آن را بتوانيم جامعه ي اسلامي بشماريم، در حالي كه در آن جامعه اين عنصر و اين ارزش وجود نداشته باشد. اما مي بينيد گاهي همين ارزش، جامعه را به سوي خود مي كشد؛ ديگر همه چيز مي شود زهد و غير از زهد، چيز ديگري نيست. [2] .


پاورقي

[1] البته در اسلام هر كاري كه انسان براي خدا انجام دهد، عبادت است. وقتي كه دنبال كار و كسب و شغل و فعاليت مي رود و قصدش اين است كه با اين كار، خود را (از ديگران) بي نياز گرداند و عائله اش را اداره كند و به جامعه ي خود خدمت نمايد، در حال عبادت است.

[2] انسان كامل، ص 44.


بازگشت