عبادت و روشن فكري


بعضي مي گويند: نماز خواندن يعني چه؟! عبادت يعني چه؟! اين ها مال پيرزنهاست؛ انسان بايد اجتماعي باشد. اين حرفها، يك نوع روشن فكري است اما «روشن فكري عمري».

شنيده ايد كه عمر، «حَيَّ علي خير العمل» را از اذان برداشت، چرا؟ به خاطر يك روشن فكريي كه پيش خود كرد، ولي در واقع يك اشتباه بزرگ مرتكب شد. زمان او دوران اوج فتوحات اسلامي و مجاهده ي اسلامي بود و سربازها خيل خيل به جنگ دشمن مي رفتند و با عده ي كم، دشمن قوي را به زانو درمي آوردند. عده ي همه ي مسلمانان پنجاه، شصت هزار نفر بيشتر نيست و با دو امپراطوري بزرگ ايران و روم كه هر كدام با سپاههاي چند صد هزار نفري به جنگ اين ها آمده اند، مي جنگند و اين ها عده اي كمتر از صد هزار نفر هستند و در هر دو جبهه دشمنان را شكست مي دهند. جهاد بار ديگر ارزش خود را ثابت مي كند و مشخص مي شود كه وقتي اسلام، مجاهد مي پرورد يعني چه. عمر گفت: وقتي مؤذن در اذان با صداي بلند مي گويد: «الله اكبر» و بعد شهادتين و «حيّ عَلي الصَّلوةِ» و «حَيِّ عَلي الفَلاح» (به نماز رو بياور، به رستگاري رو بياور) را مي گويد عيبي ندارد؛ اما «حَيِّ علي خَيْرِ الْعَمَل» (به بهترين اعمال رو بياور) كه معناي آن اين است كه نماز بهترين اعمال است، روحيه ي مجاهدين را خراب مي كند؛ چون مجاهدين پيش خود مي گويند حال كه نماز بهترين اعمال است، ما به جاي اين كه برويم در ميدان جنگ جهاد كنيم، در مسجد مدينه مي مانيم و در جوار قبر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نماز مي خوانيم كه بهترين عملهاست.



[ صفحه 101]



ديگران بروند بكشند و خود را به كشتن بدهند، زخم بردارند، چشمشان نابينا شود، دستشان بريده شود، پايشان قطع شود، شكمشان پاره شود ولي ما اينجا راحت در خانه و پيش زن و بچه خود مي مانيم و چهار ركعت نماز مي خوانيم و از آنها افضل هستيم.

عمر گفت: نه، اين بدآموزي دارد، مصلحت اين است كه اين عبارت را از اذان برداريم. به جاي اين جمله بگوييد: «اَلصَّلوةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْم» نماز، خوب چيزي است، از خواب بهتر است؛ يعني به جاي اين كه بخوابيد، بياييد در مسجد نماز بخوانيد.

اين مرد آن قدر فكر نكرد كه آخر اين چند ده هزار سرباز- كه قطعا تعدادشان به صد هزار نمي رسيده- با چه قدرتي دارد با دو تا چند صد هزار نفر، در دو جبهه ي مختلف مي جنگد و فاتح مي شود؟ اين فتح، فتح چيست؟ فتح اسلحه است؟ آيا اسلحه عرب بر اسلحه ايراني و رومي مي چربيد؟ ابدا. ايرانيان و روميان از دو كشور متمدن بودند و عاليترين سلاحهاي زمان خود را در اختيار داشتند، در حالي كه شمشير عرب، در مقابل شمشيرهايي كه در ايران يا روم وجود داشت، مثل يك آهن شكسته بود. آيا نژاد عرب از نژاد روم يا نژاد ايران قوي تر و نيرومندتر و پهلوانتر بود؟ ابدا، مگر نمي دانيد كه قبل از اسلام شاپور ذوالاكتاف چه به سر عربها آورد؟ مگر شاپور ذوالاكتاف نبود كه هزاران عرب را اسير كرد؟ مگر شانه هاي آنها را سياه و سوراخ نكرد و آنان را به زنجير نكشيد؟ زور عرب در آن ايام كجا بود؟ مگر صد سال بعد همين ايران، عرب را شكست نداد؟ پس عرب با چه نيرويي با ايران و روم مي جنگد و آنها را شكست مي دهد؟ نيروي او، نيروي ايمانش است، همان نيرويي است كه از «حَيّ عَلي خَيْر العَمَل» گرفته، نيرويي است كه از نماز گرفته، نيرويي است كه از راز و نياز با خداي خودش گرفته است. به تعبير قرآن وقتي كه او شب به درگاه الهي مي ايستد و راز و نياز و مناجات مي كند، از خداي خود نيرو مي گيرد. آن نيروست كه به او روحيه داده است، آيا اين روحيه ي عرب است كه ايران و روم را شكست مي دهد؟! اين روحيه را از ايمانش گرفته است؛

نماز چيست؟ تازه كردن ايمان. اين روحيه را از «الله اكبرش» گرفته است. وقتي



[ صفحه 102]



كه در نماز چندين بار مي گويد: «الله اكبر» جواب همه را مي دهد؛ همه ي اين ها هيچ است. وقتي چند صد هزار سرباز را در مقابل خود مي بيند، مي گويد: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللّه العَليّ العَظيم»، «الله اكبر» خدا بزرگتر است، همه ي قدرتها به دست خداست. انسان بايد به خدا اتكاء داشته باشد، از خدا نيرو بگيرد، از خدا قدرت بخواهد. همين نماز است كه به او نيرو داده است؛ اگر اين نماز نبود، آن سرباز مجاهد، مجاهد نبود. [1] .

اگر پيغمبر فرمود: «الصَّلوةُ عَمُودُ الدّين» يا فرمود: مَثَل اين دين و نماز در اين دين، مَثَل خيمه اي است كه سرپاست؛ خيمه چادر دارد، طناب دارد، ميخ دارد، عمود هم دارد، عمود اين خيمه نماز است؛ براي اين بود كه به آثار نماز آگاه بود، مي دانست نماز بزرگترين عامل مؤثر در روحيه افراد است، اگر نماز نباشد هيچيك از اينها وجود ندارد. تو اگر خيال مي كني سرباز به خيال اين كه نماز از جهاد بهتر است جهاد را رها مي كند، اين فكر غلط را از دماغ سرباز با بيان حقيقت امر بيرون كن و بگو نماز و جهاد لازم و ملزوم يكديگرند، هيچ كدام جاي ديگري را نمي گيرد، نه با نماز جهاد ساقط مي شود و نه با جهاد نماز ساقط مي گردد، بايد نماز خواند تا نيرو بيشتر شود و بهتر جهاد صورت گيرد «اِسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ» چرا براي اهميت جهاد، نماز را تحقير مي كني و پائين مي آوري به حدي كه مي گويي فقط از خواب بهتر است؟ به سرباز بگو نماز بخوان، جهاد هم برو. اسلام كه نگفته است از ميان نماز و جهاد يكي را بايد انتخاب بكني. [2] .

تو او را از اشتباه بيرون بياور. مگر اسلام نمي گويد كه اين دستورها به يكديگر وابسته است؟ آنكه جهاد بر او واجب است، بايد جهاد كند و ماندنش براي نماز در مسجد مدينه حرام است. شرط قبول نماز جهاد است، و شرط قبول جهاد، نماز. آنكه شرايط يك مجاهد برايش فراهم است، بر او واجب است كه جهاد كند؛ به او بگو كه اسلام مي گويد نماز منهاي جهاد باطل است. اين نه تنها خير العمل نيست،



[ صفحه 103]



بلكه شرالعمل است و نماز نيست. نماز اسلام را به او ياد بده. آن نمازي كه آدم از جهاد فرار كند و مسجد را انتخاب كند، نماز اسلام نيست؛ نماز اسلام، خير العمل است. نه اين كه بيائي «حي علي خير العمل» را از اذان برداري و خيال كني اين بدآموزي دارد، چون مسلمانان به جاي جهاد، سراغ نماز مي روند! نه، فكرش را اصلاح كن، اشتباه را از كله اش بيرون بياور. چرا چنين حرفي مي زني؟! [3] .

مثل بعضي از افراد پولدار كه مي گويند ما كه پول داريم به جاي نماز خواندن پول مي دهيم! كي همچنين چيزي مي شود؟! اسلام آن انفاقي را كه منفك از نماز باشد اصلا قبول ندارد. اگر عكسش را بگوئيد، يك آدم پول پرست و پول دوست اما آماده خدمت بگويد من به جاي اين كه انفاق بكنم نماز مي خوانم، از ما هفده ركعت نماز واجب خواسته اند و مجموعا 51 ركعت خواسته اند، من به جاي اين ها صد و دو ركعت نماز مي خوانم، مثلا نماز قضاي ديگران را هم مي خوانم كه از من پولي نخواهند. آيا اين قبول است؟ نه. پس بايد به مردم فهماند كه تعليمات اسلامي تجزيه ناپذير است، به منزله ي اعضاء يك پيكره اند. نماز به جاي خود، حج به جاي خود، زكات به جاي خود، خمس به جاي خود، امر به معروف و نهي از منكر به جاي خود، هر كدام بايد موقعشان شناخته بشود.

آن كسي كه درباره ي نماز گفت: حي علي خيرالعمل او حساب كرده گفت. در اين زماني كه تو هستي كه سربازان تو با دنيا طرف شده اند باز بايد نماز را با صفت خيرالعمل ذكر كرد.

ما اسم اين نوع تصرفات و رعايت مقتضيات زمان را افراط كاري مي گذاريم يا به عبارت ديگر اسمش را جهالت مي گذاريم چون اين ناشي از حساب نكردن است. [4] .


پاورقي

[1] انسان كامل، ص 104.

[2] اسلام و مقتضيات زمان، ص 72.

[3] انسان كامل، ص 107.

[4] اسلام و مقتضيات زمان، ص 73.


بازگشت