تلقي عارفانه از عبادت


برحسب اين تلقي، مسأله ي كارگر و كارفرما و مزد به شكلي كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمي تواند مطرح باشد. برحسب اين تلقي، عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي انساني است، پيروزي روح بر بدن است، عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه ي انسان است از پديدآورنده ي خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل علي الاطلاق، و بالاخره سلوك و سير الي الله است.

برحسب اين تلقي، عبادت پيكري دارد و روحي، ظاهري دارد و معنيي، آنچه



[ صفحه 93]



بوسيله زبان و ساير اعضاء بدن انجام مي شود پيكره و قالب و ظاهر عبادت است، روح و معني عبادت چيز ديگر است، روح عبادت وابستگي كامل دارد به مفهومي كه عابد از عبادت دارد و به نوع تلقي او از عبادت و به انگيزه اي كه او را به عبادت برانگيخته است و به بهره و حظي كه از عبادت عملا مي برد و اين كه عبادت تا چه اندازه سلوك الي الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد. [1] .

اكنون براي اين كه نوع تلقي «نهج البلاغه» از عبادت روشن شود به ذكر نمونه هايي از كلمات «علي» مي پردازيم و سخن خود را با جمله اي آغاز مي كنيم كه درباره ي تفاوت تلقيهاي مردم از عبادت گفته شده است.

«انّ قوماً عبدوا اللّه رغبة فتلك عبادة التجّار، و انّ قوماً عبدوا اللّه رهبة فتلك عبادة العبيد، و انّ قوماً عبدوااللّه شكراً فتلك عبادة الاحرار.»

«همانا گروهي خدايرا به انگيزه ي پاداش مي پرستند، اين عبادت تجارت پيشگان است، و گروهي او را از ترس مي پرستند، اين عبادت برده صفتان است، و گروهي او را براي آنكه او را سپاسگزاري كرده باشند مي پرستند، اين عبادت آزادگان است.»

«لو لم يتوعد الله علي معصيته لكان يجب ان لا يعصي شكرا لنعمته»

«فرضا خداوند كيفري براي نافرماني معين نكرده بود، سپاسگزاري ايجاب مي كرد كه فرمانش تمرد نشود.»

از كلمات آن حضرت است:

«الهي ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً في جنتك بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك»

«من تو را به خاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نكرده ام، من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته ي پرستش يافتم.» [2] .

اين كلمه «اهلاً للعبادة» خيلي معني دارد. فقط به دليل اين كه تو، تو هستي و من،



[ صفحه 94]



من هستم [تو را عبادت مي كنم]. طبيعي ترين چيزها در عالم اين است كه تو معبود باشي و من عابد و پرستنده.

نمي دانم به مضامين دعاي كميل، اين دعاي عالية المضامين هيچ توجه داريد؟

مضامين اين دعا را از اول آن: «اَللّهُمَّ اِنّي اَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ تا آخر وَ سَلَّمَ تَسْليماً كَثيراً» با دقت مطالعه كنيد ببينيد علي چه مي گويد و معني پرستش عاشقانه و سپاسگزارانه و معني از خود خارج شدن چيست. با توجه به اين كه در منطق علي كوچكترين اغراق و مبالغه نيست خصوصا آنجا كه با خداي خودش سخن مي گويد، به جمله هايي مي رسيم كه براي ما اصلا قابل تصور نيست. راجع به آتش جهنم مي گويد: «وَ هذا مَا لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ و الاَرْضُ». آتش جهنم از نوع آتشهاي دنيا نيست، آتشي است كه تمام آسمانها و زمين در مقابل آن مقاومت ندارند. در عين حال در همانجا مي گويد:

«هَبْني صَبَرْتُ عَلي عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلي فِراقِكَ هَبْني صَبَرْتُ عَلي حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلي كَرامَتِكَ» فرضا طاقت صبر بر چنين عذابي را داشته باشم، صبر بر جدايي از تو را ندارم (عبادت عاشقانه يعني اين) فرضا صبر مقاومت در مقابل آن حرارتها را داشته باشم چگونه مي توانم در مقابل اين كه كرامتت از من گرفته شده و لطفت از من بازداشته شده است صبر نمايم؟! صبر اين را هرگز علي ندارد. عبادت پرستشانه اين است. مقام انسان خيلي بالاتر از اين است. منحصر به علي عليه السلام نيست. در دنيا زياد هستند انسانهايي كه واقعاً مي رسند به حدي كه حافظ مي گويد:



در ضمير ما نمي گنجد به غير از دوست كس

هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس [3] .





[ صفحه 95]




پاورقي

[1] سيري در نهج البلاغه، ص 83.

[2] سيري در نهج البلاغه، ص 86.

[3] فلسفه اخلاق، ص 136.


بازگشت